خطبه 182

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِنْ خُطْبَةٍ لَهُ عَلَيهِ السَّلامُ
رُوِیَ عَنْ نَوْفِ الْبَکّالی قالَ: خَطَبَنا بِهَذِهِ الْخُطْبَةِ أَمیرُالْمؤمنینَ عَلیٌّ (علیه السلام) بِالْکُوفَة وَهُوَ قائِمٌ عَلى حِجارَةٍ، نَصَبَها لَهُ جُعْدَةُ بنُ هُبَیْرَةَ الْمَخْزُومی، وَعَلَیْهِ مِدْرَعَةٌ   مِنْ صُوفٍ وَحَمائِلُ سَیْفِهِ لِیفٌ، وَ فِی رِجْلَیْهِ نَعْلانِ مِنْ لِیفٍ، وَکَأَنَّ جَبِینَهُ ثَفِنَةُ بَعِیرٍ. فَقالَ (علیه السلام):

از خطبه هاى امام (علیه السلام) است     
از «نوف بکّالى» نقل شده که امیرمؤمنان على (علیه السلام) در کوفه روى قطعه اى سنگ، که «جعدة بن هبیره مخزومى» نصب کرده بود ایستاد در حالى که پیراهنى خشن از پشم بر تن داشت و شمشیرش را با بندى از لیف خرما حمایل کرده بود و در پاهایش کفشى از لیف خرما بود و پیشانى اش براثر سجده، پینه بسته بود، و این خطبه را ایراد کرد.

بخش اوّل

آلْحَمْدُ لِلهِ الَّذِي إِلَيْهِ مَصَائِرُ آلْخَلْقِ، وَعَوَاقِبُ آلاَْمْرِ. نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِيمِ إِحْسَانِهِ، وَنَيِّرِ بُرْهَانِهِ، وَنَوَامِي فَضْلِهِ وَآمْتِنَانِهِ، حَمْدآ يَکُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً، وَلِشُکْرِهِ أَدَاءً، وَإِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّبآ، وَلِحُسْنِ مَزِيدِهِ مُوجِبآ. وَنَسْتَعِينُ بِهِ آسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ، وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ، مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ، مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَآلْقَوْلِ. وَنُؤْمِنُ بِهِ إِيمَانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِنآ، وَأَنَابَ إِلَيْهِ مُؤْمِنآ، وَخَنَعَ لَهُ مُذْعِنآ، وَأَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّدآ، وَعَظَّمَهُ مُمَجِّدآ، وَلاذَ بِهِ رَاغِبآ مُجْتَهِدآ.

حمد و سپاس مخصوص خداوندى است که سرانجامِ مخلوقات و عواقب امور به او منتهى مى گردد. او را براى احسان عظيم و برهان روشن و فضل و نعمت فزاينده اش سپاس مى گوييم؛ سپاسى که آنچه شايسته حق اوست ادا کند و آنچه در خور شکر اوست انجام دهد و ما را به ثوابش نزديک سازد و موجب فزونى نعمتش گردد. و از او استعانت مى جوييم، استعانت کسى که به فضل پروردگار اميدوار است و به سودش آرزومند و به دفع زيان ها توسط او مطمئن و به نعمتش معترف و با رفتار و گفتار خود به او اذعان دارد (و فرمانبردار اوست). به او ايمان داريم، ايمان کسى که با يقين کامل به او اميدوار است و با اعتقاد خالص به او توجّه دارد، ايمان کسى که در برابر او خاضع است و با خلوص نيّت به توحيد او اعتقاد دارد. با تمجيد فراوان به بزرگداشت او مى پردازد و با رغبت و کوشش به او پناهنده مى شود.

بخش دوم

لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَکُونَ فِي آلْعِزِّ مُشَارَکآ، وَلَمْ يَلِدْ فَيَکُونَ مَوْرُوثآ هَالِکآ. وَلَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَلا زَمَانٌ، وَلَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَلا نُقْصَانٌ، بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلامَاتِ التَّدْبِيرِ آلْمُتْقَنِ، وَآلْقَضَاءِ آلْمُبْرَمِ. فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَاوَاتِ مُوَطَّدَاتٍ بِلا عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بِلا سَنَدٍ. دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَيْرَ مُتَلَکِّئَاتٍ وَلا مُبْطِئَاتٍ؛ وَلَوْلا إِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَإِذْعَانُهُنَّ بِالطَّوَاعِيَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعآ لِعَرْشِهِ، وَلا مَسْکَنآ لِمَلائِکَتِهِ، وَلا مَصْعَدآ لِلْکَلِمِ الطَّيِّبِ وَآلْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ.

او از کسى متولّد نشده تا همتايى در عزّت و قدرت داشته باشد و فرزندى به دنيا نياورده تا پس از وفاتش وارث او گردد. وقت و زمانى پيش از او نبوده و زيادى و نقصانى بر او عارض نشده است؛ بلکه به سبب نشانه هاى تدبير متقن ونظام محکمى که به ما ارائه داده عظمتش پيش چشم عقل ها آشکار شده است. از شواهد خلقت (حکيمانه و) باعظمت او آفرينش آسمان هاى پابرجايى است که بدون ستون و تکيه گاهى برپا هستند. خداوند آن ها را به قبول فرمان خويش دعوت کرد و آن ها با اطاعت، و اذعان، بدون درنگ و سستى دعوتش را پذيرفتند و اگر اقرار آن ها به ربوبيّت خداوند و اذعانشان به اطاعت او نبود هرگز آن جا را محلّ عرش خود و مسکن فرشتگان (مقرّب) و محل بالا رفتن سخنان پاک و اعمال صالح بندگانش قرار نمى داد.

بخش سوم

جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلامآ يَسْتَدِلُّ بِهَا آلْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ آلْأَقْطَارِ. لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا آدْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّيْلِ آلْمُظْلِمِ، وَلا آسْتَطَاعَتْ جَلابِيبُ سَوَادِ آلْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِي السَّمَاوَاتِ مِنْ تَلَأْلُوِ نُورِ آلْقَمَرِ. فَسُبْحَانَ مَنْ لا يَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ، وَلا لَيْلٍ سَاجٍ، فِي بِقَاعِ آلْأَرَضِينَ آلْمُتَطَأْطِئَاتِ، وَلا فِي يَفَاعِ السُّفْعِ آلْمُتَجَاوِرَاتِ؛ وَمَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ، وَمَا تَلاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ آلْغَمَامِ، وَمَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَةٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ آلْأَنْوَاءِ وَآنْهِطَالُ السَّمَاءِ! وَيَعْلَمُ مَسْقَطَ آلْقَطْرَةِ وَمَقَرَّهَا، وَمَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَمَجَرَّهَا، وَمَا يَکْفِي آلْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِهَا، وَمَا تَحْمِلُ آلْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا.

خداوند ستارگان آسمان را نشانه هايى قرار داد تا انسان هاى سرگردان را در شب تاريک (حتى) در دره هاى نقاط مختلف راهنمايى کند. نه پرده هاى تاريک شب هاى ظلمانى مانع نورافشانى ستارگان مى شود و نه چادر سياه و تاريک آن مى تواند از تلألؤ نور ماه در پهنه آسمان ها جلوگيرى کند، منزّه است خداوندى که ظلمت شب هاى تار و خاموش و آرام در نقاط پست زمين و در قله هاى کوتاه وبلند کوه ها که در کنار يکديگر قرار دارند بر او مخفى نيست. و نه آنچه غرّش رعد در کرانه هاى آسمان به وجود مى آورد و آنچه برق هاى ابر آن را پراکنده مى سازد وهمچنين آنچه تندبادها از برگ هاى درختان فرو مى ريزند يا دانه هاى باران آن ها را از شاخه ها جدا مى سازند و نيز از محل سقوط و قرارگاه قطرات باران و جايگاه کشش دانه ها به وسيله مورچگان و حرکات آن ها (بر روى زمين) و غذايى که پشه را کفايت مى کند و آنچه انسان يا حيوانات ماده در رحم دارند، از همه اين ها آگاه است.

بخش چهارم

وَآلْحَمْدُ لِلهِ آلْکَائِنِ قَبْلَ أَنْ يَکُونَ کُرْسِيٌّ أَوْ عَرْشٌ، أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ، أَوْ جَانٌّ أَوْ إِنْسٌ. لا يُدْرَکُ بِوَهْمٍ، وَلا يُقَدَّرُ بِفَهْمٍ، وَلا يَشْغَلُهُ سَائِلٌ، وَلا يَنْقُصُهُ نَائِلٌ، وَلا يَنْظُرُ بِعَيْنٍ، وَلا يُحَدُّ بِأَيْنٍ، وَلا يُوصَفُ بِالْأَزْوَاجِ، وَلا يُخْلَقُ بِعَلاجٍ، وَلا يُدْرَکُ بِالْحَوَاسِّ، وَلا يُقَاسُ بِالنَّاسِ. الَّذِي کَلَّمَ مُوسَى تَکْلِيمآ، وَأَرَاهُ مِنْ آيَاتِهِ عَظِيمآ؛ بِلا جَوَارِحَ وَلا أَدَوَاتٍ، وَلا نُطْقٍ وَلا لَهَوَاتٍ. بَلْ إِنْ کُنْتَ صَادِقآ أَيُّهَا آلْمُتَکَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّکَ، فَصِفْ جِبْرِيلَ وَمِيکَائِيلَ وَجُنُودَ آلْمَلائِکَةِ آلْمُقَرَّبِينَ، فِي حُجُرَاتِ آلْقُدُسِ مُرْجَحِنِّينَ، مُتَوَلِّهَةً عَقُولُهُمْ أَنْ يَحُدُّوا أَحْسَنَ آلْخَالِقِينَ. فَإِنَّمَا يُدْرَکُ بِالصِّفَاتِ ذَوُو آلْهَيْئَاتِ وَآلْأَدوَاتِ، وَمَنْ يَنْقَضِي إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ. فَلا إِلهَ إِلاَّ هُوَ، أَضَاءَ بِنُورِهِ کُلَّ ظَلامٍ، وَأَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ کُلَّ نُورٍ.

ستايش مخصوص خداوندى است که پيش از آن که کرسى يا عرش، يا آسمان يا زمين، يا جن يا انسى موجود باشد وجود داشته است. خداوندى که نه با فکر وعقل ژرف انديشان درک مى شود و نه با نيروى فهم، اندازه اى براى او مى توان تعيين کرد. هيچ درخواست کننده اى او را به خود مشغول نمى سازد (به گونه اى که از امور ديگر غافل شود) و هيچ گاه بخشش و عطايش از خزانه بى کرانش نمى کاهد.
نه به وسيله چشم مى بيند و نه در مکانى محدود مى شود. نه همتا و همسرى دارد و نه در آفرينش نياز به وسيله اى؛ نه با حواس درک مى شود و نه با مردم مقايسه مى گردد. او همان کسى است که با موسى سخن گفت و آيات بزرگش را به او نشان داد بى آن که نياز به اعضا و ابزار و زبان و حنجره داشته باشد. اى کسى که خود را براى بيان اوصاف پروردگارت به زحمت افکنده اى! اگر راست مى گويى جبرئيل و ميکائيل و لشکر فرشتگان مقربين را وصف کن، همان ها که در بارگاه قدس به عبادت و خضوع مشغول اند و عقولشان از اين که خداوند احسن الخالقين را وصف کند در حيرت فرو مانده است. (آرى!) کسى را مى توان با صفات شناخت که داراى هيئت و اعضا و ابزارى باشد و عمرش در زمان معينى سپرى گردد، معبودى جز او نيست معبودى که با نور خويش هر ظلمتى را روشن ساخته و با تاريکى هايى که آفريده هر نورى را در ظلمت فرو برده است.

بخش پنجم

أُوصِيکُمْ عِبَادَ آللهِ بِتَقْوَى آللهِ الَّذِي أَلْبَسَکُمُ الرِّيَاشَ، وَأَسْبَغَ عَلَيْکُمُ آلْمَعَاشَ؛ فَلَوْ أَنَّ أَحَدآ يَجِدُ إِلَى آلْبَقَاءِ سُلَّمآ، أَوْ لِدَفْعِ آلْمَوْتِ سَبِيلا، لَکَانَ ذلِکَ سُلَيْمَانُ بْنُ دَاوُودَ (عليه السلام)، الَّذِي سُخِّرَ لَهُ مُلْکُ آلْجِنِّ وَآلْإِنْسِ، مَعَ النُّبُوَّةِ وَعَظِيمِ الزُّلْفَةِ. فَلَمَّا آسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ، وَآسْتَکْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِيُّ آلْفَنَاءِ بِنِبَالِ آلْمَوْتِ، وَأَصْبَحَتِ الدِّيَارُ مِنْهُ خَالِيَةً، وَآلْمَسَاکِنُ مُعَطَّلَةً، وَوَرِثَهَا قَوْمٌ آخَرُونَ. وَإِنَّ لَکُمْ فِي آلْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً!
أَيْنَ آلْعَمَالِقَةُ وَأَبْنَاءُ آلْعَمَالِقَةِ! أَيْنَ آلْفَرَاعِنَةُ وَأَبْنَاءُ آلْفَرَاعِنَةِ! أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ، وَأَطْفَؤُوا سُنَنَ آلْمُرْسَلِينَ، وَأَحْيَوْا سُنَنَ آلْجَبَّارِينَ! أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ، وَهَزَمُوا بِالْأُلُوفِ، وَعَسْکَرُوا آلْعَسَاکِرَ، وَمَدَّنُوا آلْمَدَائِنَ!

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزکارى در برابر خداوند سفارش مى کنم؛ همان خدايى که لباس هاى فاخر به شما پوشانيد و وسايل زندگى را به فراوانى در اختيارتان قرار داد (هوشيار باشيد! دنيا شما را نفريبد چراکه هرگز پايدار نيست).
اگر کسى راهى به سوى بقا و جاودانگى يا جلوگيرى از مرگ پيدا مى کرد چنين کسى به يقين سليمان بن داود (عليه السلام) بود. همان کس که خداوند حکومت جن و انس را افزون بر نبوّت و قرب پروردگار مسخّر وى ساخت؛ ولى آنگاه که آخرين روزى اش را برگرفت و مدّت زندگانى اش پايان يافت، کمان هاى فنا تيرهاى مرگ را به سوى او پرتاب کردند و دار و ديار از او خالى گشت، مسکن ها (وقصرها)ى او بى صاحب ماند و گروهى ديگر، آن را به ارث بردند. (آرى) در قرون گذشته براى شما درس هاى عبرت فراوانى است. کجا هستند «عمالقه» و فرزندان «عمالقه»؟! کجايند فرعون ها و فرزندانشان؟ و کجا هستند صاحبان شهرهاى رسّ؛ همان ها که پيامبران را کشتند و چراغ پرفروغ سنّت هاى فرستادگان خدا را خاموش کردند و سنّت هاى جباران را زنده ساختند؟ کجايند آن ها که با لشکرهاى گران به راه افتادند و هزاران نفر را شکست دادند و متوارى ساختند؛ همان ها که سپاهيان فراوان گرد آوردند و شهرهاى بسيار بنا کردند؟

بخش ششم

و منها: قَدْ لَبِسَ لِلْحِکْمَةِ جُنَّتَهَا، وَأَخَذَهَا بِجَمِيعِ أَدَبِهَا، مِنَ آلْإِقْبَالِ عَلَيْهَا، وَآلْمَعْرِفَةِ بِهَا، وَالتَّفَرُّغِ لَهَا؛ فَهِيَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتِي يَطْلُبُهَا، وَحَاجَتُهُ الَّتِي يَسْأَلُ عَنْهَا. فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا آغْتَرَبَ آلْإِسْلامُ، وَضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنْبِهِ، وَأَلْصَقَ آلْأَرْضَ بِجِرَانِهِ، بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ، خَلِيفَةٌ مِنْ خَلائِفِ أَنْبِيَائِهِ.

بخش ديگرى از خطبه: (آن مرد الهى) براى حفظ حکمت و دانش، زرهى بر تن کرده و حکمت را با تمام آدابش در بر گرفته، توجّه خاص به آن کرده و آن را به خوبى شناخته و يک سره به آن پرداخته است. حکمت و دانش براى او گمشده اى است که همواره در جست و جوى آن است و نيازى است که پيوسته در طلب آن است. او هنگامى که اسلام غروب کند و همچون شترى که دم بر زمين نهاده (از راه رفتن بازمانده)، و سينه به زمين چسبانده است، پنهان خواهد شد. (آرى) او باقى مانده اى از حجّت هاى خداست و خليفه و جانشينى از جانشينان پيامبران اوست.

بخش هفتم

ثُمَّ قالَ (عليه السلام): أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَکُمُ آلْمَوَاعِظَ الَّتِي وَعَظَ آلاَْنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ، وَأَدَّيْتُ إِلَيْکُمْ مَا أَدَّتِ آلاَْوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ، وَأَدَّبْتُکُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا، وَحَدَوْتُکُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا. لِلّهِ أَنْتُمْ! أَتَتَوَقَّعُونَ إِمَامآ غَيْرِي يَطَأُ بِکُمُ الطَّرِيقَ، وَيُرْشِدُکُمُ السَّبِيلَ؟
أَلا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيَا مَا کَانَ مُقْبِلا، وَأَقْبَلَ مِنْهَا مَا کَانَ مُدْبِرآ، وَأَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُ آللهِ آلاَْخْيَارُ، وَبَاعُوا قَلِيلا مِنَ الدُّنْيَا لا يَبْقَى، بِکَثِيرٍ مِنَ آلاْخِرَةِ لايَفْنَى.مَاضَرَّإِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِکَتْ دِمَاؤُهُمْ ـ وَهُمْ بِصِفِّينَ ـ أَلاَّ يَکُونُوا آلْيَوْمَ أَحْيَاءً؟ يُسِيغُونَ آلْغُصَصَ وَيَشْرَبُونَ الرَّنْقَ! قَدْـوَاللهِـلَقُواآللهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَأَحَلَّهُمْ دَارَ آلاَْمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ.

سپس آن حضرت فرمود: اى مردم! من مواعظ و اندرزهايى را که پيامبران به امت هايشان دادند، براى شما بازگو کردم و در ميان شما منتشر ساختم. و نيز آنچه را که اوصياى پيامبران به امت هاى بعد رساندند، رساندم. (در آن جا که ضرورت داشت) شما را با تازيانه ام ادب کردم؛ ولى شما به هيچ صراطى مستقيم نشديد. بانگ نواهى پروردگار را در ميان شما سردادم (که از اختلاف و تفرقه بپرهيزيد)؛ اما هرگز اجتماع نکرديد و متّحد نشديد. شما را به خدا! آيا انتظار داريد پيشوايى جز من شما را به راه بياورد و طريق حق را به شما نشان دهد؟ آگاه باشيد! آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت کرده و آنچه پشت کرده بود، روى آورده است (سنّت هاى پيامبر9 فراموش شده و سنن جاهلى در حکومت امويان بازگشته است) بندگان نيک خدا به سرعت تصميم به کوچ گرفتند و متاع اندک دنياى فانى را با سرمايه هاى فراوان آخرتِ ماندگار، مبادله کردند. راستى، برادران ما که خونشان در صفين ريخته شد (و شربت شهادت نوشيدند) اگر امروز زنده نيستند که از اين لقمه هاى گلوگير بخورند و از اين آب هاى ناگوار بنوشند (و اين حوادث دردناک را ببينند)، چه ضررى کردند؟ به خدا سوگند! آن ها به لقاى پروردگار نائل شدند و خدا پاداششان را به طور کامل عطا فرمود وآن ها را در سراى امن و امان بعد از اين زندگى پر از خوف جاى داد.

بخش هشتم

أَيْنَ إِخْوَانِي الَّذِينَ رَکِبُوا الطَّريِقَ، وَمَضَوْا عَلَى آلْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ؟ وَأَيْنَ آبْنُ التَّيِّهَانِ؟ وَأَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ؟ وَأَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى آلْمَنِيَّةِ، وَأُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى آلْفَجَرَةِ!
قال: ثمّ ضرب بيده على لحيته الشريفة الکريمة، فأطال البکاء، ثم قال (عليه السلام):
أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِي الَّذِينَ تَلَوُا آلْقُرْآنَ فَأَحْکَمُوهُ، وَتَدَبَّرُوا آلْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَأَمَاتُوا آلْبِدْعَةَ. دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَوَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ.
ثم نادى بأعلى صوته:
آلْجِهَادَ آلْجِهَادَ عِبَادَ آللهِ! أَلا وَإِنِّي مُعَسْکِرٌ فِي يَوْمِي هذَا ؛ فَمَنْ أَرَادَ الرَّوَاحَ إِلَى اللهِ فَلْيَخْرُجْ!

کجايند برادران من؟ همان ها که در مسير صحيح گام نهادند و در راه حق پيش افتادند، کجاست «عمار»؟ کجاست «ابن تيّهان»؟ و کجاست «ذوالشهادتين»؟ (سه نفر از بزرگان ياران امام (عليه السلام) که شربت شهادت نوشيدند). و کجايند کسانى همچون آنان از برادرانشان که پيمان جانبازى بستند و سرانجام سرهايشان براى فاجران فرستاده شد!
آنگاه امام (عليه السلام) دست به محاسن شريف خود زد و مدت طولانى گريست و سپس فرمود:
آه بر برادرانم. همان ها که قرآن را تلاوت مى کردند و به کار مى بستند، در فرائض الهى تدبّر مى کردند و آن ها را به پا مى داشتند. سنّت ها را زنده کرده، بدعت ها را ميراندند. هنگامى که به سوى جهاد دعوت شدند، مشتاقانه پذيرفتند؛ به رهبر خود اطمينان داشتند و از او پيروى کردند.
سپس امام على (عليه السلام) با صداى رسا ندا داد: اى بندگان خدا! جهاد، جهاد! آگاه باشيد که من امروز لشکر را به سوى اردوگاه حرکت مى دهم، آن کس که مى خواهد به سوى خدا حرکت کند با ما کوچ نمايد.