خطبه 83

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَ مِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ وَ هِيَ الخُطْبَةُ العَجِيبَةُ وَ تُسَمّى الغَرَّاء وَ فِيها نُعوتُ اللّهِ جَلَّ شَأْنُهُ، ثُمَّ الوَصِيَّةُ بِتَقْواهُ، ثُمَّ التَّنْفِيرُ مِنَ الدُّنْيا، ثُمَّ مَا يَلْحَقُ مِنَ دُخُولِ القِيَامَةِ، ثُمَّ تَنْبِيْهُ الخَلْقِ إلى مَا هُمْ فِيْهِ مِنَ الأعْرَاضِ، ثُمَّ فَضْلُهُ (عليه السلام) فِي التَّذْکِيرِ

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است اين خطبه خطبه شگفت انگيزى است و به نام خطبه غرّاء (درخشان) ناميده مى شود در اين خطبه، صفات خداوند متعال بيان شده و سپس توصيه به تقوا و بعد برحذر داشتن از دنيا و سپس مسائلى مربوط به قيامت و بعد از آن آگاه ساختن مردم از آنچه در آن هستند از زرق وبرق دنيا و سپس اشاره به برترى آن حضرت در شيوه تذکّر به مردم، آمده است

بخش اول

آلْحََمْدُ لِلّهِ الَّذِي عَلاَ بِحَوْلِهِ، وَ دَنَا بِطَوْلِهِ، مَانِحِ کُلِّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ، وَ کَاشِفِ کُلِّ عَظِيمَةٍ وَأَزْلٍ. أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ کَرَمِهِ، وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ، وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلاً بَادِيآ، وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيبآ هَادِيآ، وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِرآ قَادِرآ، وَ أَتَوَکَّلُ عَلَيْهِ کَافِيآ نَاصِرآ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدآ ـ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَآلِهِ ـ عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لِإِنْفَاذِ أَمْرِهِ، وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ، وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ.

ستايش مخصوص خداوندى است که با قدرتش برترى يافته و با نعمتش به بندگانش نزديک شده است! خداوندى که بخشنده هر غنيمت و فضلى است و برطرف کننده هر بلا و مصيبتى! او را ستايش مى کنم بر کَرَم هاى پى درپى و نعمت هاى فراوانش، و به او ايمان مى آورم چرا که مبدأ هستى است و ظاهر و آشکار است و از وى هدايت مى طلبم زيرا نزديک و راهنماست، و از او يارى مى جويم چون پيروز و تواناست، و بر او توکّل مى کنم چرا که از ديگران بى نيازم کرده و يارى مى دهد. و گواهى مى دهم که محمّد (صلي الله عليه و آله) بنده و فرستاده اوست. او را فرستاد تا فرمانش را اجرا کند و اتمام حجّت نمايد و (بندگان را در برابر سرپيچى از فرمانش) بيم دهد.

بخش دوم

أُوصِِيکُمْ عِبَادَاللهِ بَتَقْوَى اللهِ الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ، وَ وَقَّتَ لَکُمُ آلاْجَالَ، وَ أَلْبَسَکُمُ الرِّيَاشَ، وَ أَرْفَغَ لَکُمُ الْمَعَاشَ، وَ أَحَاطَ بِکُمُ الْإِحْصَاءَ، وَ أَرْصَدَ لَکُمُ آلْجَزَاءَ، وَ آثَرَکُمْ بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ، وَ الرِّفَدِ الرَّوَافِغِ، وَ أَنْذَرَکُمْ بِالْحُجَجِ آلْبَوَالِغِ، فَأَحْصَاکُمْ عَدَدآ، وَ وَظَّفَ لَکُمْ مُدَدآ، فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ، وَ دَارِ عِبْرَةٍ، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فِيهَا، وَ مُحَاسَبوُنَ عَلَيْهَا.

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از خدايى که مَثَل هايى براى بيان حقايق ذکر کرده است، سفارش مى کنم! همان خداوندى که مدّت زندگى شما را معيّن فرموده است و لباس هاى زيبا بر شما پوشانيد و زندگى پروسعت به شما بخشيد؛ خدايى که حساب و شمارش را بر گِرد شما قرار داد و جزا را مراقب شما کرد (تمام اعمال شما تحت حساب است و پاداش و کيفر الهى در انتظار شماست). همان کسى که شما را با نعمت هاى گسترده و بخشش هاى وسيعِ (خود) مقدّم داشته و با دلايل روشن و رسا، شما را (از نافرمانى اش) بيم داده است، تعداد شما را به خوبى مى داند و مدّت هاى کوتاهى براى توقّف در اين جهان براى شما مقرّر فرموده، جهانى که قرارگاه آزمايش و سراى عبرت است؛ در آن آزموده مى شويد و در برابر اعمالى که انجام داده ايد، حسابرسى خواهيد شد.

بخش سوم

فَإِننَّ الدُّنْيَا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا، رَدِغٌ مَشْرَعُهَا، يُونِقُ مَنْظَرُهَا، وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا. غُرُورٌ حَائِلٌ، وَ ضَوْءٌ آفِلٌ، وَ ظِلٌّ زَائِلٌ، وَ سِنَادٌ مَائِلٌ، حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، وَ آطْمَأَنَّ نَاکِرُهَا، قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا، وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا، وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا، وَ أَعْلَقَتِ آلْمَرْءَ أَوْهَاقَ آلْمَنِيَّةِ قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْکِ آلْمَضْجَعِ، وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ، وَ مُعَايَنَةِ آلْـمَحَلِّ وَ ثَوَابِ آلْعَمَلِ، وَ کَذلِکَ آلْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ، لاَ تُقْلِعُ آلْمَنِيَّةُ آخْتِرَامآ، وَ لاَ يَرْعَوِي آلْبَاقُونَ آجْتِرَامآ، يَحْتَذُونَ مِثَالا، وَ يَمْضُونَ أَرْسَالا، إِلَى غَايَةِ الِانْتِهَاءِ، وَ صَيُّورِ آلْفَنَاءِ.

دنيا آبشخورش تيره و راه ورود به اين آبگاه، پُرگِل و لاى است. چشم اندازش فريبنده و باطن آن کشنده است. فريبى است گذرا! و پرتوى است ناپايدار! و سايه اى است زوال پذير! و تکيه گاهى است نااستوار! به گونه اى که افرادِ گريزان، با آن انس مى گيرند و منکرانش به آن دل مى بندند، ولى ناگهان همانند اسبى چموش که غافلگيرانه پاهاى خود را بلند مى کند و سوارش را بر زمين مى کوبد، آن ها را به زمين مى زند! و با دام هاى خود آن ها را گرفتار مى سازد! و تيرهاى خود را به سوى آنان پرتاب مى کند! (آرى) دنيا ريسمان مرگ را بر گلوى او مى افکند و کشان کشان به سوى گورى تنگ و جايگاهى وحشتناک مى برد! جايى که محلّ خويش را در بهشت و دوزخ مى بيند و پاداش اعمال خود را مشاهده مى کند و اين گونه پيوسته نسل هاى بعد به دنبال پيشينيان در حرکت اند؛ نه مرگ از تباه کردن آن ها دست برمى دارد و نه بازماندگان (از سرنوشت پيشينيان عبرت مى گيرند و) از گناه و عصيان روى گردان مى شوند! همچون آنان عمل مى کنند و همانندشان گام برمى دارند، تا به پايان جهان برسند و در مسير فنا قرار گيرند.

بخش چهارم

حَتََّى إِذَا تَصَرَّمَتِ آلاُْمُورُ، وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَأَزِفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ آلْقُبُورِ، وَ أَوْکَارِ الطُّيُورِ، وَ أَوْجِرَةِ السِّبَاعِ، وَ مَطَارِحِ آلْمَهَالِکِ، سِرَاعآ إِلَى أَمْرِهِ، مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ، رَعِيلا صُمُوتآ، قِيَامآ صُفُوفآ، يَنْفُذُهُمُ آلْبَصَرُ، وَ يُسْمِعُهُمُ الدَّاعِي، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الِاسْتِکَانَة، وَ ضَرَعُ الِاسْتِسْلَام‏ وَ الذِّلَّةِ. قَدْ ضَلَّتِ الْحِيَلُ، وَ آنْقَطَعَ الْأَمَل‏، وَ هَوَتِ ِ الْأَفْئِدَة کَاظِمَةً، وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْنِمَةً، وَألْجَمَ آلْعَرَقُ، وَعَظُمَ الشَّفَقُ، وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الدَّاعِي إِلَى فَصْلِ آلْخِطَابِ، وَ مُقَايَضَةِ آلْجَزَاءِ، وَ نَکَالِ آلْعِقَابِ، وَ نَوَالِ الثَّوَابِ.

اوضاع اين جهان ناپايدار، همچنان ادامه مى يابد و زمان ها پشت سر هم، سپرى مى شود و رستاخيز نزديک مى گردد، در اين هنگام آن ها (انسان ها) را از شکاف قبرها و آشيانه هاى پرندگان و لانه هاى درندگان و ميدان هاى هلاکت خارج مى سازند و با شتاب به سوى فرمان (و دادگاه) پروردگار حرکت مى کنند، در حالى که گردن کشيده اند (و نگران سرنوشت خويش اند و هنگامى که در دادگاه الهى حضور مى يابند) به صورت گروه هاى خاموش، صف به صف مى ايستند، به گونه اى که چشم به خوبى آن ها را مى بيند و صداى دعوت کننده (الهى) به آن ها مى رسد؛ لباس نياز و مسکنت و تسليم و خضوع، بر تن پوشيده اند. راه هاى چاره بسته شده و اميد و آرزو قطع گرديده است. قلب ها از کار افتاده و نفس ها در سينه حبس شده و صداها بسيار ضعيف و کوتاه است. عرق، لجام بر دهان ها زده و وحشتى عظيم، همه را فراگرفته است. گوش ها از صداى رعدآساى دعوت کننده به سوى حسابرسىِ پروردگار، به لرزه درآمده، و همه بايد نتيجه اعمال خود را دريابند: مجازات و کيفر الهى، يا نعمت و ثواب را.

بخش پنجم

عِبَاادٌ مَخْلُوقُونَ آقْتِدَارآ، وَ مَرْبُوبُونَ آقْتِسَارآ، وَ مَقْبُوضُونَ آحْتِضَارآ، وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثآ، وَ کَائِنُونَ رُفَاتآ، وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَادآ، وَ مَدِينُونَ جَزَاءً، وَ مُمَيَّزُونَ حِسَابآ، قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ آلْمَـخْرَجِ، وَ هُدُوا سَبِيلَ آلْمَنْهَجِ، وَ عُمِّرُوا مَهَلَ آلْمُسْتَعْتَبِ، وَ کُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرَّيَبِ، وَ خُلُّوا لِمِضْمَارِ آلْجِيَادِ وَ رَوِيَّةِ الِارْتِيَادِ، وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ آلْمُرْتَادِ، فِي مُدَّةِ الْأَجَلِ، وَمُضْطَرَبِ آلْمَهَلِ.

آن ها بندگانى هستند که با قدرتِ (الهى) آفريده شده اند و بى اراده خويش پرورش داده مى شوند و براى حضور (در پيشگاهِ خدا)، قبض روح مى گردند و به قبرها سپرده مى شوند و (سرانجام) به استخوان هاى پوسيده اى مبدّل خواهند شد و (سپس) تک و تنها برانگيخته مى شوند و (در برابر اعمالشان) جزا داده خواهند شد؛ حساب هر يک، از ديگرى جداست (ولى به لطف الهى در اين دنيا) به آن ها مهلت کافى براى جست وجوى راه هاى خروج از مشکلات و مسئوليّت ها داده شده و راه وصول به سعادت به آن ها ارائه گرديده است؛ زمان کافى براى جلب رضايت پروردگار، در اختيار دارند، پرده هاى تاريک شک و ترديدها (با ارائه دلايل روشن از سوى پروردگار) از مقابل آن ها کنار رفته و ميدان، براى تمرين و آمادگى آن ها و انديشه بهتر و کسب آرامش (در طريق جست وجوىِ حقيقت) در مدّت زندگى و دوران تلاش، باز گذاشته شده است.

بخش ششم

فَيَاالَهَا أَمْثَالا صَائِبَةً، وَ مَوَاعِظَ شَافِيَةً، لَوْ صَادَفَتْ قُلُوبآ زَاکِيَةً، وَ أَسْمَاعآ وَاعِيَةً، وَ آرَاءً عَازِمَةً، وَ أَلْبَابآ حَازِمَةً! فَاتَّقُوا اللهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ، وَ آقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ، وَ وَجِلَ فَعَمِلَ، وَ حَاذَرَ فَبَادَرَ، وَ أَيْقَنَ فَأَحْسَنَ، وَ عُبِّرِ فَاعْتَبَرَ، وَ حُذِّرَ فَحَذِرَ، وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ، وَ أَجَابَ فَأَنَابَ، وَ رَاجَعَ فَتَابَ، وَ اقْتَدَى‏ فَاحْتَذَى، وَ أُرِيَ فَرَأَى، فَأَسْرَعَ طَالِباً، وَ نَجَا هَارِباً، فَأَفَادَ ذَخِيرَةً، وَ أَطَابَ سَرِيرَةً، وَ عَمَّرَ مَعَاداً، وَ اسْتَظْهَرَ زَاداً، لِيَوْمِ رَحِيلِهِ، وَ وَجْهِ سَبِيلِهِ، وَ حَالِ حَاجَتِهِ، وَ مَوْطِنِ فَاقَتِهِ، وَ قَدَّمَ أَمَامَهُ، لِدَارِ مُقَامِهِ، فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ جِهَةَ مَا خَلَقَکُمْ لَهُ، وَ احْذَرُوا مِنْهُ کُنْهَ مَا حَذَّرَکُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَکُمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ مِيعَادِهِ، وَ الْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعَادِه‏.

شگفتا! چه مَثَل هاى صائب و رسايى، و چه اندرزهاى شفابخشى، به شرط آن که با قلب هاى پاک و گوش هاى شنوا و اراده هاى قاطع و عقل هاى دورانديش روبه رو شود. پس تقواى الهى پيشه کنيد! تقواى کسى که چون (اوامر و نواهى الهى را) بشنود خضوع کند (و در برابر آن تسليم شود)، و چون گناه کند (عذر تقصير به پيشگاه خدا آورد و) اعتراف کند (و در مقام توبه برآيد) و چون خاشع گردد (به وظايف خود) عمل کند، و چون بيمناک شود به اطاعت حق مبادرت نمايد، و چون (به مرگ و لقاى پروردگار) يقين کند، نيکى نمايد، و هرگاه درس عبرت به او دهند، عبرت پذيرد، و هر زمان او را (از اعمال خلاف) بر حذر دارند، حذر کند، و اگر (از نافرمانى خدا) منعش کنند، بازايستد، و آنگاه که (به زبان، دعوت حق را اجابت کند (در عمل) به سوى او بازگردد و چون بازگردد، توبه کند، و چون تصميم به پيروى (از پيشوايان دين) گيرد، به دنبال آن ها گام بردارد، و چون (حقايق را) به او نشان دهند (چشم باز کند و) ببيند.
(تقواى کسى که) با سرعت در طلب حق حرکت کند و از نافرمانى ها بگريزد، در نتيجه از اين راه ذخيره اى به دست آورد و باطن خويش را پاکيزه کند و آخرت خود را آباد سازد و توشه اى براى روز حرکت به سوى مقصد و هنگام حاجت و منزلگاهِ نياز با خود بردارد و پيشاپيشِ خود به سراى جاودانى اش بفرستد. پس تقواى الهى پيشه کنيد اى بندگان خدا! در راستاى هدفى که شما را براى آن آفريده است. و از مخالفت فرمانش بر حذر باشيد! آن چنان که به شما هشدار داده و بدين وسيله استحقاق آنچه را به شما وعده داده است، پيدا کنيد که وعده او صادق و قطعى است! و از اين طريق، از وحشت روز رستاخيز در امان بمانيد.

بخش هفتم

جَعَللَ لَکُمْ أَسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا، وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا، وَ أَشْلَاءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا، مُلَائِمَةً لِأَحْنَائِهَا، فِي تَرْکِيبِ صُوَرِهَا، وَ مُدَدِ عُمُرِهَا، بِأَبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا، وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا، فِي مُجَلِّلَاتِ نِعَمِهِ، وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ، وَ حَوَاجِزِ عَافِيَتِهِ، وَ قَدَّرَ لَکُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْکُمْ، وَ خَلَّفَ لَکُمْ عِبَراً مِنْ آثَارِ الْمَاضِينَ قَبْلَکُمْ، مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلَاقِهِمْ، وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ، أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا دُونَ الْآمَالِ، وَ شَذَّ بَهُمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الْآجَالِ، لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلَامَةِ الْأَبْدَانِ، وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُف‏ الْأَوَان‏.

(خداوند) براى شما گوش هايى قرار داد که آنچه را برايش اهميّت دارد، بشنود و حفظ کند، و چشم هايى که تاريکى ها را کنار زند ( و حقايق را آن گونه که هست ببيند) و نيز بدن هايى قرارداد که اعضا را در بر گرفته است و در ترکيب بندى و تداوم عمر، هماهنگ با يکديگرند؛ هماهنگ با بدن هايى که تمام امکانات را دربر دارد، و دل هايى که جوينده انواع روزى ها (و مواهب الهى) است و براى آن دقيقآ برنامه ريزى مى کند، تا نعمت هاى فراگير الهى و مواهب گوناگون او را به دست آورد، و از آنچه مانع عافيت و سلامت است بپرهيزد؛ و نيز عمرهايى براى شما مقدّر فرمود که مقدار دقيق آن از شما پنهان است، و از آثار گذشتگان درس هاى عبرت برايتان ذخيره کرد (که مايه بيدارى و هوشيارى شماست). از لذاتّى که از دنيا بردند و مواهبى که پيش از گلوگير شدن مرگ، از آن بهره مند شدند؛ ولى سرانجام، پنجه مرگ، گريبان آن ها را گرفت و ميان آن ها و آرزوها جدايى افکند و با فرارسيدن اجل، دامنه آرزوها را برچيد، اين در حالى بود که به هنگام سلامت، چيزى براى خود نيندوختند و در آغاز زندگى (براى پايانش) عبرت نگرفتند.

بخش هشتم

فَهَللْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَابِ إِلَّا حَوَانِيَ الْهَرَمِ؟ وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصِّحَّةِ إِلَّا نَوَازِلَ السَّقَمِ؟ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلَّا آوِنَةَ الْفَنَاءِ؟ مَعَ قُرْبِ الزِّيَالِ، وَ أُزُوفِ الِانْتِقَالِ، وَ عَلَزِ الْقَلَقِ، وَ أَلَمِ الْمَضَضِ، وَ غُصَصِ الْجَرَضِ، وَ تَلَفُّتِ‏ الِاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ، وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرَنَاء!

آيا جوانانِ شاداب، انتظارى جز خميدگى پيرى دارند؟ و آن ها که از نعمت تندرستى کامل برخوردارند، به جز انواع بيمارى ها چشم به راه چيز ديگرى هستند؟ و آيا کسانى که از بقا برخوردارند جز لحظات فنا را منتظرند؟ اين ها همه در حالى است که هنگام فراق و جدايى، و لرزه و اضطراب، و ناراحتىِ مصيبت، و چشيدن طعم تلخ مصائب، و فرو بردن جرعه هاى درد و رنج، وگردش چشم به اطراف، براى کمک خواهى و يارى جستن از فرزندان ونزديکان و عزيزان و هم قطاران، فرارسيده است!

بخش نهم

فَهََلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ، أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ، وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِيناً، وَ فِي ضِيقِ الْمَضْجَعِ وَحِيداً، قَدْ هَتَكَتِ الْهَوَامُّ جِلْدَتَهُ، وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ، وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ، وَ مَحَا الْحَدَثَانُ مَعَالِمَهُ، وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا، وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا، وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا، مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا، لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِهَا، وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيِّئِ زَلَلِهَا، أَوَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الْآبَاءَ، وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ؟ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ، وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ، وَ تَطَئُونَ جَادَّتَهُمْ؟! فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظِّهَا، لَاهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا، سَالِكَةٌ فِي غَيْرِ مِضْمَارِهَا! كَأَنَّ الْمَعْنِيَّ سِوَاهَا، وَ كَأَنَّ الرُّشْدَ فِي إِحْرَازِ دُنْيَاهَا.

آيا آن ها (بستگان و نزديکان) مى توانند مرگ را از او دفع کنند و يا ناله و شيون هاى آنان براى او سودى دارد، در حالى که به محلّه مردگان سپرده شده، و در تنگناى قبر تنها مانده است؟ حشرات موذى پوست تن او را از هم مى شکافند و سختى هاى گور، بدن او را متلاشى مى کند، تندبادها آثارش را نابود مى سازد و گذشت شب و روز نشانه هاى او را از ميان برمى دارد؛ بدن ها پس از طراوت، پژمرده و دگرگون مى شوند و استخوان ها بعد از توانايى و قدرت مى پوسند و متلاشى مى گردند. اين در حالى است که ارواح در گروى مسئوليّت سنگين اعمال خويش اند و در آن جا به اسرار نهانِ (قيامت که در اين جهان، با ديده ترديد به آن نگاه مى کردند) يقين حاصل مى کنند؛ (از همه دردناک تر اين که) نه بر اعمال صالحشان چيزى افزوده مى شود و نه از اعمال زشتشان مى توانند توبه کنند. آيا شما فرزندان و پدران و برادرانِ همان مردم نيستيد؟ شما نيز همان برنامه ها را دنبال مى کنيد و بر همان طريقه سوار هستيد و در همان جادّه گام برمى داريد (و سرانجام به همان سرنوشت گرفتار خواهيد شد! ولى افسوس که) دل ها از گرفتن بهره خويش سخت و ناتوان شده و از رشد معنوى خود، غافل گشته و در غيرطريق حقّ، گام برمى دارد، گويى غير آن ها مقصود هستند (و مرگ هرگز به سراغ آن ها نمى آيد) و گويى نجات و رستگارى آن ها، در به چنگ آوردن دنياست.

بخش دهم

وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَکُمْ عَلَى الصِّرَاطِ وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ، وَ أَهَاوِيلِ زَلَلِهِ، وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ، فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَکُّرُ قَلْبَهُ، وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ، وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نَوْمِهِ، وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ، وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ، وَ أَوْجَفَ الذِّکْرُ بِلِسَانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ، وَ تَنَکَّبَ الْمَخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ، وَ سَلَکَ أَقْصَدَ الْمَسَالِکِ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ، وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلَاتُ الْغُرُورِ، وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ، ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى، وَ رَاحَةِ النُّعْمَى، فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ يَوْمِهِ، وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً، وَ قَدَّمَ زَادَ الْآجِلَةِ سَعِيداً، وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ، وَ أَکْمَشَ فِي مَهَلٍ، وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ، وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ، وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ. فَکَفَى بِالْجَنَّةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا، وَ کَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا! وَ کَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيراً! وَ کَفَى بِالْکِتَابِ حَجِيجاً وَ خَصِيما!

بدانيد که عبور شما، از صراط و گذرگاهِ خطرناک و هولناکى است! معبرى که قدم ها در آن مى لغزد و خطرات هولناکى، پى درپى دامان انسان را مى گيرد؛ حال که چنين است، اى بندگان خدا تقواى الهى پيشه کنيد! همچون تقواى خردمندى که تفکّر، قلب او را به خود مشغول ساخته و خوف الهى جسمش را خسته کرده، شب زنده دارى، خواب را از چشمش ربوده، اميد به رحمت پروردگار، او را به تشنگى روزه ايّام گرم (تابستان) واداشته، و زهد در دنيا خواهش هاى نفسانى را از او گرفته است؛ همان پرهيزکارى که ذکر خدا به سرعت بر زبانش جارى مى گردد و ترس (از خدا) را براى ايمنى در رستاخيز از پيش فرستاده است؛ جاذبه ها (ى انحرافى و شيطانى) را از جاده خويش کنار زده و در بهترين و مستقيم ترين راه هايى که او را به روش مطلوب (جهت رسيدن به رضاى خدا) مى رساند، گام نهاده، و وسوسه ها و فريب ها هرگز او را نفريفته، و امور مشکوک بر او پنهان نمانده است (و به کمک نور تقوا، حق را از باطل تشخيص داده است) با مژده (بهشت و) زندگى آسوده، در ميان نعمت ها، در بهترين جايگاه و ايمن ترين روزها، شاد و مسرور است؛ اين در حالى است که از گذرگاه دنياى زودگذر، با روشى پسنديده عبور کرده و توشه آخرت را توأم با سعادت از پيش فرستاده است؛ همان پرهيزکارى که از ترس (آن روز، به عمل صالح) مبادرت ورزيده و در مهلت (زندگى) با سرعت مشغول (بندگى) بوده و به آنچه مطلوب (پروردگار) است، رغبت کامل داشته و از آنچه بايد بگريزد دورى کرده است؛ امروز مراقب فرداى خويش است و براى آينده خود پيش بينى لازم را کرده است. همان بس که بهشت، پاداش و عطيه (پرهيزکاران) باشد! و همان بس که آتش دوزخ، کيفر (بدکاران و بى تقوايان) باشد و کافى است که خداوند، انتقام گيرنده (از اين ها) و يارى کننده (آن ها) و قرآن، مدافع (نيکوکاران) و دشمن (بدکاران) باشد!

بخش يازدهم

أُوصِِيکُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَ احْتَجَّ بِمَا نَهَجَ، وَ حَذَّرَکُمْ عَدُوّاً نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيّاً، وَ نَفَثَ فِي الْآذَانِ نَجِيّاً، فَأَضَلَّ وَ أَرْدَى، وَ وَعَدَ فَمَنَّى، وَ زَيَّنَ سَيِّئَاتِ الْجَرَائِمِ، وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ، حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قَرِينَتَهُ، وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ، أَنْکَرَ مَا زَيَّنَ، وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ، وَ حَذَّرَ مَا أَمَّن‏.

شما را به تقواى الهى سفارش مى کنم! همان خداوندى که با انذار و هشدار خود، راه عذر را بسته و با دلايل روشن، طريق هدايت را نشان داده و حجّت را تمام کرده است، و شما را از آن دشمنى بر حذر داشته که مخفيانه در درون سينه هاى شما نفوذ مى کند و آهسته در گوش هاى شما مى دمد و (به اين طريق شما را) گمراه مى سازد و به هلاکت مى کشاند؛ او نويد مى دهد و انسان را به آرزوها(ى باطل و دور و دراز) سرگرم مى کند و گناهان و جرايم را در نظرها زيبا جلوه مى دهد و معاصى بزرگ را کم اهميّت مى شمرد. (اين وضع همچنان ادامه مى يابد) تا به تدريج پيروان خود را فريب داده، درهاى سعادت را به روى گروگانِ خود ببندد (ولى در سراى آخرت که همگى در محضر عدل الهى حاضر مى شوند) شيطان آنچه را آراسته بود، انکار مى کند و آنچه را سبک جلوه داده بود، بزرگ مى شمرد و از آنچه فريب خوردگان را ايمن ساخته بود، بر حذر مى دارد (ولى افسوس که زمان جبران سپرى شده است!).

بخش دوازدهم

أَمْ هَذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ، وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ، نُطْفَةً دِهَاقاً، وَ عَلَقَةً مِحَاقاً، وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً، وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً، ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَ لِسَاناً لَافِظاً، وَ بَصَراً لَاحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَ يُقَصِّرَ مُزْدَجِراً، حَتَّى إِذَا قَامَ اعْتِدَالُهُ، وَ اسْتَوَى‏ مِثَالُهُ، نَفَرَ مُسْتَکْبِراً، وَ خَبَطَ سَادِراً، مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ، کَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ، ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً، وَ لَا يَخْشَعُ تَقِيَّةً، فَمَاتَ فِي فِتْنَتِهِ غَرِيراً، وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً [اسيرآ] لَمْ يُفِدْ عِوَضاً [غرضآ] وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً.

(اکنون درباره آفرينش انسان و مراحل زندگى او با شما سخن مى گويم:) همين انسانى که خداوند او را در تاريکى هاى رحم و در پرده هاى متراکم، به صورت نطفه اى فرو ريخت؛ سپس او را به شکل خون بسته و نامشخّصى قرار داد و بعد از آن، به صورت جنين کامل، سپس نوزادى شيرخوار و بعد کودک، سپس نوجوانى درآورد و بعد از آن به او عقلى نگاهدارنده و زبانى گويا و چشمى بينا بخشيد، تا درک کند و عبرت گيرد و از بدى ها بپرهيزد و اين وضع ادامه مى يابد تا انسان به حدّ اعتدال و کمال برسد و بر پاى خود بايستد؛ در اين هنگام سرکشى کرده و مى گريزد و بى پروا در بى راهه گام مى نهد. اين در حالى است که سعى دارد به تمام هوس هاى خود جامه عمل بپوشاند. و براى به دست آوردن دنيا، خود را به رنج وتعب مى افکند و براى لذّات آن پيوسته تلاش مى کند وهرچه از خواهش هاى نفسانى در فکرش خطور کند، به آن جامه عمل مى پوشاند؛ او هرگز فکر نمى کند مصيبتى برايش پيش آيد و هيچگاه از روى تقواى الهى در پيشگاهش خضوع نمى کند؛ از اين رو، سرانجام چشم از دنيا فرو مى بندد، در حالى که در گمراهى و غرور، گرفتار و در ميان اشتباهات و خطاهاى زندگى کوتاهِ خود، غوطه ور است! اين در حالى است که در برابر آنچه از دست داده، عوضى به دست نياورده و هيچ يک از وظايف واجب خود را انجام نداده است.

بخش سيزدهم

دَهِممَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ [غبرة] جِمَاحِهِ، وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ، فَظَلَّ سَادِراً، وَ بَاتَ سَاهِراً، فِي غَمَرَاتِ الْآلَامِ، وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ، بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ، وَ وَالِدٍ شَفِيقٍ، وَ دَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً، وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً، وَ الْمَرْءُ فِي سَکْرَةٍ مُلْهِثَةٍ، وَ غَمْرَةٍ کَارِثَةٍ، وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ، وَ جَذْبَةٍ مُکْرِبَةٍ، وَ سَوْقَةٍ مُتْعِبَةٍ.

(هنوز تلاش و کوشش او در طريق اشباع هوس هايش پايان نگرفته که) ناراحتى هاى مرگ، در حالى که بقاياى سرکشى در او وجود دارد و در مسير لذّات خود گام برمى دارد، او را در خود فرو مى برد و ناگهان گرفتار حيرت و سرگردانى مى شود و از شدّت بيمارى و درد و رنج ها، شب تا به صبح بيدار مى ماند (و ناله سرمى دهد) اين در حالى است که در ميان برادرى غم خوار، پدرى مهربان (و همسرى دلسوز) که گريه و ناله سرداده اند (و مادرى دلسوخته که) از شدّت ناراحتى به سينه مى کوبد، قرار گرفته است و با سکراتِ بى تاب کننده مرگ و شدايد غم انگيز و ناله هاى دردناک و جان دادن پرمشقّت و مرگ رنج آور، دست به گريبان است.

بخش چهاردهم

ثُمَّّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً، وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً، ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ، وَ نِضْوَ سَقَمٍ، تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ، وَ حَشَدَةُ الْإِخْوَانِ، إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ، وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ، وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ، حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيِّعُ، وَ رَجَعَ الْمُتَفَجِّعُ [مفّجع] أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيّاً لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ، وَ عَثْرَةِ الِامْتِحَانِ.

سپس او را در کفن هايش مى پيچند، در حالى که از همه چيز مأيوس شده و همه رابه دست فراموشى سپرده است. و او را به آسانى در حالى که کاملا تسليم است، برمى گيرند و پيکرخسته و رنجيده اش را که براثر بيمارى ها کاملا لاغر شده، بر چوب هاى تابوت مى افکنند؛ در حالى که فرزندان و نوه ها و جمع دوستان، تابوت او را بر دوش مى کشند و به سوى خانه غربت ـ که ديدار او در آن جا از همگان قطع مى شود و در تنهايى وحشتناکى فرو مى رود ـ حمل مى کنند. اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا تشييع کنندگان (با سپردن جنازه او به آرامگاه ابدى اش) بازگردند و گريه کنندگانِ بى تاب، خاموش شوند (و تنهايش بگذارند). (سپس مأموران الهى، او را) در حفره گورش مى نشانند (و از او سؤال مى کنند) در حالى که از ترس و تحيّر در برابر سؤال و لغزشِ در آزمون، آهسته سخن مى گويد.

بخش پانزدهم

وَ أََعْظَمُ مَا هُنَالِکَ بَلِيَّةً نُزُولُ الْحَمِيمِ، وَ تَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ، وَ فَوْرَاتُ السَّعِيرِ، وَ سَوْرَاتُ الزَّفِيرِ، لَا فَتْرَةٌ مُرِيحَةٌ، وَ لَا دَعَةٌ مُزِيحَةٌ، وَ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ، وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ، وَ لَا سِنَةٌ مُسَلِّيَةٌ، بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ، وَ عَذَابِ السَّاعَاتِ! إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ!

و بزررگ ترين بلا در آن جا، آب سوزان دوزخ و ورود در جهنّم و شعله هاى برافروخته و نعره هاى آتش آن است. نه فَتْرتى آرام بخش در عذاب اوست و نه آرامشى که از درد جانکاه او بکاهد. نه قدرتى که مانع کيفر او شود، نه مرگى که او را از اين همه مصائب برهاند، و نه خوابى که به او تسکين دهد؛ بلکه در ميان انواع کيفرهاى مرگبار و عذاب هاى مداوم گرفتار است! و ما به خدا پناه مى بريم (از چنين سرنوشتى)!

بخش شانزدهم

عِبَاادَ اللَّهِ، أَيْنَ الَّذِينَ عُمِّرُوا فَنَعِمُوا، وَ عُلِّمُوا فَفَهِمُوا، وَ أُنْظِرُوا فَلَهَوْا، وَ سُلِّمُوا فَنَسُوا! أُمْهِلُوا طَوِيلًا، وَ مُنِحُوا جَمِيلًا، وَ حُذِّرُوا أَلِيماً، وَ وُعِدُوا جَسِيماً، [جميلا]! احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرِّطَةَ، وَ الْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ.

اى بندگان خدا! کجا هستند کسانى که عمر طولانى به آن ها داده شد و در ناز و نعمت به سر مى بردند (امّا قدر آن را ندانستند) و آن ها که تعليم داده شدند و فهميدند (ولى هرگز به آن عمل نکردند) و کسانى که به آنان مهلت داده شد (تا به اصلاح اعمال خويش بپردازند) ولى به بيهوده کارى پرداختند و آن ها که سلامت نصيبشان شد، ولى اين نعمت بزرگ را فراموش کردند (و هيچ گاه شکر آن را به جا نياوردند)؟ (آرى) به آن ها براى مدّت طولانى مهلت داده شد و نعمت هاى زيبا در اختيارشان قرار گرفت. آنان را از کيفر گناهانشان برحذر داشتند (تا از آن بپرهيزند) و پاداش هاى بزرگ (در برابر اطاعت فرمان خدا) به آن ها وعده داده شد (ولى آن را نيز به فراموشى سپردند) بترسيد از گناهانى که انسان را به هلاکت مى افکند! و از عيوبى که موجب خشم پروردگار است!

بخش هفدهم

أُولِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ، وَ الْعَافِيَةِ وَ الْمَتَاعِ، هَلْ مِنْ مَنَاصٍ أَوْ خَلَاصٍ. أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ، أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ! أَمْ لَا؟ «فَأَنَّى تُؤْفَکُونَ» أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ! أَمْ بِمَا ذَا تَغْتَرُّونَ! وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِکُمْ مِنَ الْأَرْضِ، ذَاتِ الطُّوْلِ وَ الْعَرْضِ، قِيدُ قَدِّهِ، مُتَعَفِّراً عَلَى خَدِّهِ!

اى صاحبان چشم و گوش بينا و شنوا، و اى دارندگان عافيت و امکانات و متاع دنيا! آيا هيچ راه گريز يا خلاص و پناهگاه و قلعه محکم و يا فرار و بازگشتى وجود دارد، يا نه؟ حال «چگونه (از راه حق) منحرف مى شويد؟!» يا به کجا مى رويد؟! يا به چه چيز مغرور مى شويد؟! اين در حالى است که بهره هر يک از شما از زمين، با اين طول و عرضش، تنها به اندازه قامت اوست، در حالى که گونه اش بر خاک ساييده مى شود!

بخش هجدهم

الْآنََ عِبَادَ اللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِي فَيْنَةِ الْإِرْشَادِ، وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ، وَ بَاحَةِ الِاحْتِشَادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَ أُنُفِ الْمَشِيَّةِ وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْکِ وَ الْمَضِيقِ، وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ، وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ، وَ إِخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِر.

اى بندگان خدا! هم اکنون که ريسمان مرگ بر گلوى شما نيفتاده و روح (براى به دست آوردن کمالات) آزاد است و بدن ها راحت، مى توانيد با کمک يکديگر مشکلات را حل کنيد و هنوز مهلتى داريد و فرصت براى تصميم گرفتن باقى است و راه توبه و بازگشت از گناه باز است (از اين فرصت هاى گران بها استفاده کنيد!) پيش از آن که در سختى و تنگنا و ترس و نابودى قرار گيريد و پيش از فرارسيدن مرگى که در انتظار است و قبل از آن که دست قدرتِ خداوندِ قوىّ مقتدر، شما را بگيرد (آرى پيش از همه اين ها، فرصت را مغتنم بشمريد و زاد و توشه برگيريد).