حکمت های نهج البلاغه شامل ۴۸۰ حکمت است که گزیده سخنان حکمت‌آمیز امیرالمؤمنین علیه السلام ، پندها و نیز پاسخ پرسش‌ها و گفتارهای کوتاه وی آمده است.

فهرست حکمت‌های نهج البلاغه

      حکمت 252 - آزمايش بندگان 3

      امام (عليه السلام) فرمود: خدا ايمان را براى تطهير دل از شرک، واجب کرده است، و نماز را براى پاک شدن از کبر و غرور، و زکات را سبب روزى قرار داده است، و روزه را به عنوان آزمايشى براى اخلاص بندگان، و حج را براى تقويت دين، و جهاد را براى عزت و سربلندى اسلام (و مسلمانان)، و امر به معروف را براى اصلاح توده مردم، و نهى از منکر را براى بازداشتن بى خردان، و صله رحم را براى افزايش نفوس، و قصاص را براى حفظ خون ها (جان ها)، و اقامه حدود را براى بزرگ شمردن محرمات الهى، و ترک شرب خمر را براى حفظ و سلامت عقل، و دورى از سرقت را براى حفظ عفت (و پرهيز از آلودگى به اموال مردم)، و ترک زنا را براى حفظ نسب ها، و ترک لواط (و همجنس گرايى) را براى افزايش نسل، و شهادت و گواهى را براى اظهار حق در برابر انکارها، و ترک دروغ را براى احترام و بزرگداشت صدق و راستى، و سلام را امان در برابر ترس ها، و امامت را براى نظم و نظام امّت، و اطاعت و فرمانبردارى (از امام مسلمانان) را براى (تعظيم وتحکيم) مقام امامت قرار داده است. {1}

      حکمت 261 - کوشش براي دنيا و آخرت

      امام (عليه السلام) اين سخن را هنگامى بيان فرمود که خبر حمله اصحاب معاويه به انبار (يکى از شهرهاى شمالى عراق) و غارت کردن آن جا را شنيد. امام (عليه السلام) شخصآ پياده به طرف نخيله (منزلگاهى نزديک کوفه که محل اجتماع لشکر بود) حرکت کرد. مردم خود را به امام (عليه السلام) رساندند و عرض کردند: اى اميرمؤمنان! ما از عهده آنان برمى آييم (و آن ها را سر جاى خود مى نشانيم). امام (عليه السلام) فرمود: شما از عهده مشکلات خودتان با من برنمى آييد چگونه مى توانيد مشکل ديگران را از من دفع کنيد. رعاياى پيش از من از ستم فرمانروايانشان شکايت داشتند؛ اما من امروز از ستم رعيتم شکايت دارم. گويى من پيروم و آن ها پيشوا و من محکومم و آن ها حاکم. {1} مرحوم سيّد رضى در اين جا مى افزايد: «هنگامى که امام (عليه السلام) اين سخن را در ضمن يک گفتار طولانى ـ که قسمت برگزيده اى از آن ضمن خطبه ها گذشت ـ بيان کرد، دو نفر از يارانش جلو آمدند. يکى از آن ها عرض کرد: من جز اختيار خودم و برادرم را ندارم، امر فرما تا اطاعت کنيم. امام (عليه السلام) فرمود: شما دو نفر در برابر آنچه من مى خواهم (که بسيج يک سپاه است)، چه کارى مى توانيد انجام دهيد؟ (فَلَمّا قالَ (عليه السلام) هذَا الْقَوْلَ، في کَلامٍ طَويلٍ قَدْ ذَکَرْنا مُختارَهُ فِي جُمْلَةِ الْخُطَبِ، تَقَدَّمَ إِلَيْهِ رَجُلانِ مِنْ أصْحابِهِ فَقالَ أَحَدَهُما: إنّي لا أمْلِکُ إلّا نَفْسي وَ أخي فَمُرْ بِأَمْرِکَ يا أمِيرَالْمُؤمِنينَ نُنْقَدْ لَهُ، فَقالَ (عليه السلام): وَأَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِيدُ؟).

      حکمت 262 - زيور کعبه

      بعضى گفته اند: (شخصى به نام) «حارث بن حوط» (که از ياران آن حضرت (عليه السلام) محسوب مى شد؛ ولى راه خطا را مى پيمود) خدمت حضرت آمد و عرض کرد: شما فکر مى کنيد من هم لشکر جمل را گمراه مى دانم؟ (چنين نيست) امام (عليه السلام) فرمود: «اى حارث! تو به پايين نگاه کردى نه به بالاى سرت به همين دليل حيران و سرگردان شدى (اگر به من و جمعيت مهاجران و انصار پيامبر (صلي الله عليه و آله) نگاه مى کردى در شناخت حق گرفتار سرگردانى نمى شدى) تو حق را نشناختى تا کسانى را که به سراغ حق آمده اند بشناسى. باطل را نيز نشناخته اى تا کسانى را که به سراغ باطل رفته اند شناسايى کنى». حارث (براى تبرئه خود) گفت: «من همراه سعيد بن مالک (سعد بن مالک، مشهور به سعد ابى وقاص) و عبدالله بن عمر کناره گيرى مى کنم (و بى طرف مى مانم)». امام (عليه السلام) فرمود: «سعيد (سعد) و عبدالله بن عمر حق را يارى نکردند و باطل را نيز خوار نساختند (آن ها راه خطا پيمودند، چگونه به آن ها اقتدا مى کنى؟)». {1}