حکمت های نهج البلاغه شامل ۴۸۰ حکمت است که گزیده سخنان حکمت‌آمیز امیرالمؤمنین علیه السلام ، پندها و نیز پاسخ پرسش‌ها و گفتارهای کوتاه وی آمده است.

فهرست حکمت‌های نهج البلاغه

      حکمت 104 - جهل به احکام

      «نوف بکالى» مى گويد: اميرمؤمنان (عليه السلام) را در يکى از شب ها ديدم که براى عبادت از بستر خود خارج شده بود. نگاهى به ستارگان آسمان افکند سپس به من فرمود: اى نوف! خوابى يا بيدار؟ عرض کردم: بيدارم. امام (عليه السلام) فرمود: اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنيا که راغب در آخرت اند، همان ها که زمين را فرش و خاک آن را بستر و آبش را نوشيدنى گواراى خود قرار دادند. قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را همچون لباس رويين خويش ساختند سپس دنيا را به روش مسيح سپرى کردند. اى نوف! داود (پيامبر) (عليه السلام) در چنين ساعتى از خواب برخاست و گفت: اين همان ساعتى است که هيچ بنده اى در آن دعا نمى کند جز اين که به اجابت مى رسد مگر آن که مأمور جمع آورى ماليات (براى حاکم ظالم) باشد يا جاسوس گزارشگر يا مأمور انتظامى اش، و يا نوازنده طنبور يا طبل باشد. {1} مرحوم سيّد رضى «عَرْطَبه» را به «طنبور» و «کَوْبه» را به «طبل» تفسير کرده و مى افزايد: بعضى به عکس گفته اند: «عَرْطَبه» «طبل» است و «کَوْبه» «طنبور»؛ (وَهِيَ الطُّنْبُورُ أَوْ صَاحِبَ کَوْبَةٍ وَهِيَ الطَّبْلُ. وَقَدْ قِيلَ أَيْضاً: إِنَّ الْعَرْطَبَةَ الطَّبْلُ وَالْکَوْبَةَ الطُّنْبُورُ).

      حکمت 108 - در تحمل مشکلات

      امام (عليه السلام) فرمود: در درون سينه اين انسان قطعه گوشتى است که به رگ مخصوصى آويخته شده و عجيب ترين اعضاى او و همان قلب وى است، اين شگرفى به علت آن است که صفاتى از حکمت و ضد حکمت در آن جمع است، پس هرگاه آرزوها (ى افراطى) در آن ظاهر شود (حالت طمع به او دست مى دهد و) طمع او را ذليل و خوار مى کند و هنگامى که طمع در آن به هيجان آيد به دنبال آن حرص، او را به هلاکت مى کشاند و هنگامى که يأس بر آن غالب گردد تأسف او را از پاى درمى آورد و هرگاه غضب بر آن مستولى گردد خشمش فزونى مى گيرد (و دست به هر کار خلافى مى زند) و اگر بيش از حد (از کسى يا چيزى) راضى شود (و به آن اطمينان پيدا کند) جانب احتياط را از دست مى دهد و هرگاه ترس بر آن غالب شود احتياط کارى (افراطى) او را به خود مشغول مى دارد و هر زمان کار بر او آسان گردد در غفلت و بى خبرى فرو مى رود و هر وقت مالى به دست آورد بى نيازى او را به طغيان وامى دارد و اگر مصيبتى به او برسد بى تابى او را رسوا مى سازد و اگر فقر، دامنش را بگيرد، مشکلات (ناشى از آن)، او را به خود مشغول مى دارد و اگر گرسنگى پيدا کند ضعف، زمين گيرش مى کند و چنانچه پرخورى کند شکم پرورى او را به رنج انداخته، راه نفس را بر او مى بندد و (به طور کلى) هرگونه کمبود (و تفريط) به او زيان مى رساند و هرگونه افراط او را فاسد مى کند. {1}