خطبه 192

خطبه چیست؟ خطبه یا وعظ سخنی است برای تحریک مردم به انجام یا ترک عملی از طریق تحریک عواطف و اقناع آن‌ها. در واقع در خطابه پیش از آن که اندیشه و فکر افراد مورد خطاب باشد، احساسات و عواطف آن‌ها را مخاطب قرار می‌دهند. آیین سخنوری را خطابت می‌گویند.

وَمِن خُطبَةٍ لَهُ عَليهِ السَّلامُ
تُسَمِّى الْقاصِعَةُ وَهِيَ تَتَضَمَّنُ ذَمُّ إبليسَ لَعَنَهُ اللهُ، عَلَى اسْتِکْبارِهِ وَتَرْکِهِ السُّجُودَ لاِدَمَ (عليه السلام)، وَأنَّهُ أوّلُ مَنْ أَظْهَرَ الْعَصَبِيَّةَ وَتَبِعَ الْحَمِيَّةَ، وَتَحْذيرُ النَاسِ مِنْ سُلُوکِ طَريقَتِهِ.

از خطبه هاى امام (عليه السلام) است
که خطبه قاصعه ناميده شده است اين خطبه متضمن نکوهش ابليس (لعنة الله عليه) مى باشد به دليل تکبّر ورزيدن و ترک سجده براى آدم (عليه السلام) و اين که او نخستين کسى است که تعصّب و تکبّر را ظاهر ساخت و نيز امام (عليه السلام) در اين خطبه مردم را از پيمودن راه ورسم ابليس (و تعصّب و تکبّر) بر حذر مى دارد.

بخش اوّل

ألْحَمْدُ لِلّهِ الَّذِي لَبِسَ آلْعِزَّ وَآلْکِبْرِيَاءَ؛ وَآخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَجَعَلَهُمَا حِمىً وَحَرَماً عَلَى غَيْرِهِ، وَآصْطَفَاهُمَا لِجَلالِهِ. وَجَعَلَ آللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ. ثُمَّ آخْتَبَرَ بِذلِکَ مَلائِکَتَهُ آلْمُقَرَّبِينَ، لِيَمِيزَ آلْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ آلْمُسْتَکْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَهُوَ آلْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ آلْقُلُوبِ، وَمَحْجُوبَاتِ آلْغُيُوبِ: (إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِّنْ طِينٍ * فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُّوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ * فَسَجَدَ آلْمَلائِکَةُ کُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ * إِلاَّ إِبْلِيسَ) آعْتَرَضَتْهُ آلْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَتَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ. فَعَدُوُّ آللهِ إِمَامُ الْمُتَعَصِّبِينَ، وَسَلَفُ آلْمُسْتَکْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ آلْعَصَبِيَّةِ، وَنَازَعَ آللهَ رِدَاءَ آلْجَبْرِيَّةِ، وَآدَّرَعَ لِبَاسَ آلتَّعَزُّزِ، وَخَلَعَ قِنَاعَ آلتَّذَلُّلِ.
ألا تَرَوْنَ کَيْفَ صَغَّرَهُ آللهُ بِتَکَبُّرِهِ، وَوَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِي آلدُّنْيَا مَدْحُوراً، وَأَعَدَّ لَهُ فِي آلاْخِرَةِ سَعِيراً؟!

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است که لباس عزّت و عظمت را بر خود پوشانده و اين دو را ويژه خويش ـ نه مخلوقش ـ ساخته، و آن را حد و مرز و حرم ميان خود و ديگران قرار داده و براى جلال خويش برگزيده است، و لعن ونفرين را بر بندگانى که با او در اين دو صفت به منازعه و ستيز برمى خيزند قرار داده (و آن ها را از رحمتش دور ساخته) است.
سپس بدين وسيله فرشتگان مقرّب خود را در بوته آزمايش قرار داد تا متواضعان آن ها را از متکبّران جدا سازد و با اين که از همه آنچه در دل هاست باخبر و از اسرار نهان آگاه است، به آن ها فرمود: «من بشرى از گل مى آفرينم آنگاه که آفرينش او را کامل کردم و از روح خود در او دميدم همگى براى او سجده کنيد، فرشتگان همه بدون استثنا سجده کردند جز ابليس» که تعصّب و نخوت او را فراگرفت و به دليل خلقتش (از آتش) بر آدم افتخار کرد و به سبب اصل وريشه اش دربرابر آدم موضع گيرى تندى کرد، ازاين رو اين دشمن خدا، پيشواى متعصّبان و سرسلسله مستکبران شد که اساس تعصّب را بنا نهاد و با خداوند در رداى جبروتى اش به ستيز برخاست و لباس بزرگى و تکبّر بر تن کرد و پوشش تواضع و فروتنى را از تن درآورد.
آيا نمى بينيد چگونه خداوند او را به سبب تکبّرش کوچک شمرد و براثر خودبرتربينى اش وى را پست و خوار گردانيد و به همين دليل او را در دنيا طرد کرد و در آخرت آتش فروزان دوزخ را برايش آماده ساخت؟

بخش دوم

وَلَوْ أَرَادَ آللهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ آلْأَبْصارَ ضِيَاؤُهُ، وَيَبْهَرُ آلْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَطِيبٍ يَأْخُذُ آلْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ، لَفَعَلَ. وَلَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ آلْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَلَخَفَّتِ آلْبَلْوَى فِيهِ عَلَى آلْمَلائِکَةِ. وَلکِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْيِيزاً بِالاِخْتِبَارِ لَهُمْ، وَنَفْياً لِلاِسْتِکْبارِ عَنْهُمْ، وَإِبْعَاداً لِلْخُيَلاءِ مِنْهُمْ.
فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ آللهِ بِإبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ آلطَّوِيلَ، وَجَهْدَهُ آلْجَهِيدَ، وَکَانَ قَدْ عَبَدَآللهَ سِتَّةَ آلافِ سَنَةٍ، لا يُدْرَى أَمِنْ سِنِي آلدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي آلاْخِرَةِ، عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ. فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى آللهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ کَلاَّ، مَا کَانَ آللهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ آلْجَنَّةَ بَشَراً بأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَکاً. إِنَّ حُکْمَهُ فِي أَهْلِ آلسَّمَاءِ وَأَهْلِ آلْأَرْضِ لَوَاحِدٌ. وَمَا بَيْنَ آللهِ وَبَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حِمىً حَرَّمَهُ عَلَى آلْعَالَمِينَ.

اگر خدا مى خواست مى توانست آدم را از نورى بيافريند که روشنايى اش ديده ها را بربايد و زيبايى و جمالش عقول را مبهوت کند و عطرش شامّه ها را مسخر سازد و اگر چنين مى کرد، گردن ها در برابر آدم خاضع مى شد و آزمايش براى فرشتگان بسيار آسان بود؛ ولى خداوند سبحان خلق خود را با امورى مى آزمايد که از فلسفه آن آگاهى ندارند، تا (مطيعان از عاصيان) ممتاز گردند و تکبّر را از آنان بزدايد و آن ها را از کبر و غرور دور سازد، بنابراين، از کارى که خداوند با ابليس کرد عبرت بگيريد، زيرا اعمال طولانى و کوشش هاى بسيارش را بر باد داد در حالى که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود، سال هايى که معلوم نيست از سال هاى دنيا بود يا آخرت. (آرى) همه آن ها را به سبب ساعتى تکبّر نابود ساخت. چگونه ممکن است کسى بعد از ابليس همان نافرمانى او را انجام دهد ولى در برابر (خشم) خدا سالم بماند؟ نه، هرگز چنين نخواهد بود، هيچ گاه خدا انسانى را با داشتن صفتى وارد بهشت نمى کند که براثر همان صفت فرشته اى را از بهشت بيرون کرده است. حکم او درباره اهل آسمان و زمين يکسان است و خدا با هيچ يک از خلق خود دوستى خاصى ندارد تا به سبب آن، چيزى را که بر همه جهانيان تحريم کرده است بر وى مباح سازد.

بخش سوم

فَاحْذَرُوا عِبَادَ آللهِ عَدُوَّ آللهِ أَنْ يُعْدِيَکُمْ بِدَائِهِ، وَأَنْ يَسْتَفِزَّکُمْ بِنِدَائِهِ، وَأَنْ يُجْلِبَ عَلَيْکُمْ بِخَيْلِهِ وَرَجِلِهِ. فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَکُمْ سَهْمَ آلْوَعِيدِ، وَأَغْرَقَ إِلَيْکُمْ بِالنَّزْعِ آلشَّدِيدِ، وَرَمَاکُمْ مِنْ مَکَانٍ قَرِيبٍ، فَقَالَ : (رَبِّ بِمآ أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي آلْأَرْضِ وَلَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ)، قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَرَجْماً بِظَنٍّ غَيْرِ مُصِيبٍ، صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ آلْحَمِيَّةِ، وَإِخْوَانُ آلْعَصَبِيَّةِ، وَفُرْسَانُ آلْکِبْرِ وَآلْجَاهِلِيَّةِ. حَتَّى إِذَا آنْقَادَتْ لَهُ آلْجَامِحَةُ مِنْکُمْ، وَآسْتَحْکَمَتِ آلطَّمَاعِيَّةُ مِنْهُ فِيکُمْ، فَنَجَمَتِ آلْحَالُ مِنَ آلسِّرِّ آلْخَفِيِّ إِلَى آلْأَمْرِ آلْجَلِيِّ، اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْکُمْ، وَدَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَکُمْ، فَأَقْحَمُوکُمْ وَلَجَاتِ آلذُّلِّ، وَأَحَلُّوکُمْ وَرَطَاتِ آلْقَتْلِ، وَأَوْطَؤُوکُمْ إِثْخَانَ آلْجِرَاحَةِ، طَعْناً فِي عُيُونِکُمْ، وَحَزًّا فِي حُلُوقِکُمْ، وَدَقًّا لِمَنَاخِرِکُمْ، وَقَصْداً لِمَقَاتِلِکُمْ، وَسَوْقاً بِخَزَائِمِ آلْقَهْرِ إِلَى آلنَّارِ آلْمُعَدَّةِ لَکُمْ. فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِکُمْ حَرْجاً، وَأَوْرَى فِي دُنْيَاکُمْ قَدْحاً مِنَ آلَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ، وَعَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ. فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّکُمْ، وَلَهُ جَدَّکُمْ.

اى بندگان خدا! از اين دشمن خدا (ابليس) بر حذر باشيد. نکند شما را به بيمارى خويش (کبر و غرور و تعصّب) مبتلا سازد و با نداى خود شما را تحريک کند و لشکريان سواره و پياده اش را فرياد زند و بر ضد شما برانگيزد. به جانم سوگند! او تير خطرناک را براى شما آماده کرده، در کمان گذاشته و با قدرت تا آخرين حدّ کشيده و از مکانى نزديک به سوى شما پرتاب کرده است و گفته است: پروردگارا! بدين علت که مرا اغوا کردى (و از رحمت خود محروم ساختى) زرق و برق زندگى دنيا را در چشم آن ها جلوه مى دهم و همه را اغوا مى کنم (و از رحمتت محروم مى سازم) او با اين سخن تيرى در تاريکى به سوى هدفى دوردست انداخت و گمانى نادرست داشت (زيرا خواسته اش درباره همه انسان ها صورت نپذيرفت، ولى) فرزندان تکبّر و برادران تعصّب وسواران بر مرکب غرور و جهل، او را عملا تصديق کردند و اين وضع همچنان ادامه يافت تا افراد سرکش و سست ايمان از شما را در برابر خود تسليم کرد و طمع خويش را بر شما مستحکم ساخت و اسرار پنهانى آشکار شد. در اين هنگام سلطه اش بر شما قوّت گرفت و با سپاه خويش به شما حمله ور شد. تا اين که (او و سپاهش) شما را به پناهگاه ذلت کشاندند و در مهلکه هاى قتل وارد کردند، وزخم خوردگان شما را زير پاها له کردند، نيزه هاى خود را در چشمان شما فرو بردند، گلوى شما را بريدند، بينى شما را کوبيدند، و قصد هلاکت شما را کردند و(سرانجام) شما را با قهر و غلبه به سوى آتش (غضب الهى) که برايتان آماده شده، کشاندند. بنابراين، ابليس، بزرگ ترين مشکل براى دين شما وآتش افروزترين دشمن براى دنياى شماست و خطرناک تر از همه انسان هايى است که به آن ها دشمنى مى ورزيد و براى در هم شکستن آنان عدّه و عُده گرد مى آوريد، ازاين رو قوّت و قدرت خود را در برابر او به کار گيريد و پيوند خويش را با او قطع کنيد.

بخش چهارم

فَلَعَمْرُ آللهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِکُمْ، وَوَقَعَ فِي حَسَبِکُمْ، وَدَفَعَ فِي نَسَبِکُمْ،وَأَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْکُمْ،وَقَصَدَبِرَجِلِهِ سَبِيلَکُمْ،يَقْتَنِصُونَکُمْ بِکُلِّ مَکَانٍ، وَيَضْرِبُونَ مِنْکُمْ کُلَّ بَنَانٍ. لاتَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ، وَلا تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ، فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ، وَحَلْقَةِ ضِيقٍ، وَعَرْصَةِ مَوْتٍ، وَجَوْلَةِ بَلاءٍ. فَأَطْفِئُوا مَا کَمَنَ فِي قُلُوبِکُمْ مِنْ نِيرَانِ الْعَصَبِيَّةِ وَاَحْقَادِ الْجَاهِلِيَّةِ، فَإِنَّمَا تِلْکَ الْحَمِيَّةُ تَکُونُ فِي آلْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ آلشَّيْطَانِ وَنَخَوَاتِهِ، وَنَزَغَاتِهِ وَنَفَثَاتِهِ. وَآعْتَمِدُوا وَضْعَ آلتَّذَلُّلِ عَلَى رُؤُوسِکُمْ، وَإِلْقَاءَ آلتَعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِکُمْ، وَخَلْعَ آلتَّکَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِکُمْ، وَآتَّخِذُوا آلتَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَکُمْ وَبَيْنَ عَدُوِّکُمْ إِبْلِيسَ وَجُنُودِهِ؛ فَإِنَّ لَهُ مِنْ کُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَأَعْوَاناً، وَرَجِلاً وَفُرْسَاناً، وَلاتَکُونُوا کَالْمُتَکَبِّرِ عَلَى آبْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ آللهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ آلْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ آلْحَسَدِ، وَقَدَحَتِ آلْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ آلْغَضَبِ، وَنَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ آلْکِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ آللهُ بِهِ النَّدَامَةَ، وَأَلْزَمَهُ آثَامَ آلْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ آلْقِيامَةِ.

به خدا سوگند! او (شيطان) بر اصل و ريشه شما (آدم) برترى جويى کرد و به حسب شما طعنه زد و بر نسب شما عيب گرفت، با سپاه سواره خود به شما حمله کرد و با پياده نظامش راه را بر شما بست. آن ها هر جا شما را بيابند صيد مى کنند و انگشتانتان را قطع مى نمايند (و کارآيى را از شما مى گيرند) هرگز نمى توانيد (به آسانى) با حيله آن ها را منع کنيد و نه با تصميم و اراده، به راحتى آن ها را از خود برانيد، اين در حالى است که در جايگاه پست و دايره تنگ و صحنه مرگ و جولانگاه بلا قرار گرفته ايد، بنابراين (ريشه ها را بخشکانيد و) شراره هاى تعصّب و کينه هاى جاهليّت را که در دل هايتان پنهان شده خاموش سازيد، زيرا اين نخوت و تعصّب ناروا که در مسلمان پيدا مى شود از القائات شيطان و نخوت ها و فسادها و وسوسه هاى اوست. تاج تواضع بر سر نهيد و خودبرتربينى را زير پا افکنيد، حلقه هاى زنجير تکبّر را از گردن فرو نهيد و فروتنى را سنگر ميان خود و دشمنتان، يعنى ابليس و سپاهيانش قرار دهيد، زيرا او از هر امتى لشکريان و ياورانى، و پيادگان و سوارانى دارد (که با کمک آن ها در ميان همه اقوام و گروه ها نفوذ مى کند).
شما مانند آن متکبّر (قابيل) نباشيد که دربرابر فرزند مادرش (برادرِ با جان برابرش) بى آن که بر او برترى داشته باشد تکبّر ورزيد و جز خودبرتربينىِ ناشى از دشمنى برخاسته از حسادت، در قلبش چيزى نبود. (سرانجام) آتش غضب براثر کبر و تعصّب ناروا در دلش شعله ور شد و شيطان، باد غرور در بينى او دميد، همان کبر و غرورى که (سبب قتل برادرش شد و) در پايان، خداوند به سبب آن براى او پشيمانى به بار آورد و گناه همه قاتلان را تا روز قيامت بر گردن او افکند.

بخش پنجم

ألا وَقَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي آلْبَغْيِ، وَأَفْسَدْتُمْ فِي آلْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ، وَمُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنينَ بِالْمُحَارَبَةِ. فَاللهَ آللهَ فِي کِبْرِ آلْحَمِيَّةِ وَفَخْرِ آلْجَاهِلِيَّةِ! فَإِنَّهُ مَلاقِحُ آلشَّنَآنِ، وَمَنَافِخُ آلشَّيْطَانِ، آلَّتِي خَدَعَ بِهَا آلْأُمَمَ آلْمَاضِيَةَ، وَآلْقُرُونَ آلْخَالِيَةَ. حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ، وَمَهَاوِي ضَلالَتِهِ، ذُلُلاً عَنْ سِيَاقِهِ، سُلُساً فِي قِيَادِهِ. أَمْراً تَشَابَهَتِ آلْقُلُوبُ فِيهِ، وَتَتَابَعَتِ آلْقُرُونُ عَلَيْهِ، وَکِبْراً تَضَايَقَتِ آلصُّدُورُ بِهِ.
أَلا فَالْحَذَرَ آلْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِکُمْ وَکُبَرَائِکُمْ! الَّذِينَ تَکَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَتَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَأَلْقَوُا آلْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ، وَجَاحَدُوا آللهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ، مُکَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَمُغَالَبَةً لاِلائِهِ. فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ آلْعَصَبِيَّةِ، وَدَعَائِمُ أَرْکَانِ آلْفِتْنَةِ، وَسُيُوفُ آعْتِزَاءِ آلْجَاهِلِيَّةِ. فَاتَّقُوا آللهَ وَلا تَکُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيْکُمْ أَضْدَاداً، وَلا لِفَضْلِهِ عِنْدَکُمْ حُسَّاداً. وَلاتُطِيعُوا آلْأَدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِکُمْ کَدَرَهُمْ، وَخَلَطْتُمْ بِصِحَّتِکُمْ مَرَضَهُمْ، وَأَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّکُمْ بَاطِلَهُمْ، وَهُمْ أَسَاسُ آلْفُسُوقِ، وَأَحْلاسُ آلْعُقُوقِ. اتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايَا ضَلالٍ. وَجُنْداً بِهِمْ يَصُولُ عَلَى آلنَّاسِ، وَتَرَاجِمَةً يَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِکُمْ وَدُخُولاً فِي عُيُونِکُمْ، وَنَفْثاً فِي أَسْمَاعِکُمْ. فَجَعَلَکُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ، وَمَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَمَأْخَذَ يَدِهِ.

آگاه باشيد که شما در سرکشى و ستم افراط کرديد و براى دشمنى آشکار با خدا ومبارزه با مؤمنان راستين، به فساد در زمين و ستيز برخاستيد. خدا را! خدا را! از کبر و تعصّب ناروا و تفاخر جاهليّت بپرهيزيد که سبب ايجاد کينه و دشمنى، و جايگاه وسوسه هاى شيطان است. اين ها همان چيزهايى است که شيطان به وسيله آن ها، امت ها و اقوام گذشته را فريفت تا آن جا که در تاريکى هاى جهل فرو رفتند و در گودال ها و دام هاى ضلالت او سقوط کردند، به آسانى تسليم او شدند و رهبرى او را پذيرفتند و او آن ها را به هر جا که خاطرخواهش بود برد. آن ها از چيزى پيروى کردند که دل ها در آن شبيه و هماهنگ بود و قرن ها پى درپى بر آن گذشت وکبر و غرورى را پذيرا شدند که (براثر فزونى) سينه ها با آن تنگ شد.
به هوش باشيد! بترسيد و بر حذر باشيد از پيروى و اطاعت (کورکورانه) از بزرگترها و رؤسايتان، همان ها که به سبب موقعيّت خود، تکبّر مى ورزند وخويش را بالاتر از نسب خود مى شمرند، اعمال نادرست خود را به خدا نسبت مى دهند و به انکار نعمت هاى او برمى خيزند تا با قضايش ستيز کنند و بر نعمت هايش چيره شوند، زيرا آن ها اساس و بنيان تعصّب، و ستون و ارکان فتنه وفساد، و شمشيرهاى تکبّر و افتخار بيهوده به نسب هاى جاهليت اند.
از خدا بترسيد و با نعمت هايى که او به شما ارزانى داشته مخالفت نکنيد ونسبت به فضل و بخشش او به يکديگر حسادت نورزيد. از افراد بى اصل ونسب اطاعت نکنيد، همان ها که شما به دليل صفاى باطن خويش، آب تيره نفاقشان را نوشيديد و تندرستى خويش را با بيمارى آن ها آميختيد و در اعتقاد حق خود، عقيده باطل آن ها را راه داديد، آن ها اساس گناه و همنشين نافرمانى و عصيان اند آن ها کسانى هستند که شيطان آنان را مرکب هاى راهوار ضلالت قرار داده و سپاهى، که به وسيله آنان به مردم غافل حمله مى کند و از آن ها به عنوان سخن گوى خود (براى بيان مقاصد خويش) بهره مى گيرد تا عقل هايتان را بدزدد، در چشم هاى شما نفوذ کند و در گوش هايتان (اباطيل را) بدمد. به اين ترتيب شما را هدف تيرهاى خود قرار داد و با قدم هايش پايمال کرد و گلوى شما را در دست خود فشرد!

بخش ششم

فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ آلْأُمَمَ آلْمُسْتَکْبِرِينَ مِنْ قَبْلِکُمْ مِنْ بَأْسِ آللهِ وَصَوْلاتِهِ، وَوَقَائِعِهِ وَمَثُلاتِهِ، وَآتَّعِظُوا بِمَثَاوِي خُدُودِهِمْ، وَمَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ، وَآسْتَعِيذُوا بِاللهِ مِنْ لَوَاقِحِ آلْکِبْرِ، کَمَا تَسْتَعِيذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ.
فَلَوْ رَخَّصَ آللّهُ فِي آلْکِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ وَأَوْلِيَائِهِ؛ وَلکِنَّهُ سُبْحَانَهُ کَرَّهَ إِلَيْهِمُ آلتَّکَابُرَ، وَرَضِيَ لَهُمُ آلتَّوَاضُعَ، فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ، وَعَفَّرُوا فِي آلتُّرَابِ وُجُوهَهُمْ. وَخَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِينَ، وَکانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ. قَدِ آخْتَبَرَهُمُ آللهُ بِالْمَخْمَصَةِ، وَآبْتَلاهُمْ بِالْمَجْهَدَةِ، وَآمْتَحَنَهُمْ بِالْمَخَاوِفِ، وَمَخَضَهُمْ بِالْمَکَارِهِ. فَلا تَعْتَبِرُوا آلرِّضَى وَآلسُّخْطَ بِالْمَالِ وَالْوَلَدِ جَهْلاً بِمَواقِعِ آلْفِتْنَةِ، وَآلْإِخْتِبَارِ فِي مَوْضِعِ آلْغِنَى وَآلْإِقْتِدَارِ، فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى: (أَيَحْسَبُونَ أنَّمَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَّالٍ وَبَنِينَ * نُسَارِعُ لَهُمْ فِي آلْخَيْرَاتِ بَلْ لاَّ يَشْعُرُونَ). فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ آلْمُسْتَکْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ آلْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ.

از آنچه به امّت هاى مستکبر پيشين، از عذاب الهى و قهر خدا و کيفرها و مجازات هاى او رسيد، عبرت بگيريد و از قبرهاى آن ها و خوابگاهشان در زير خاک پند آموزيد و به خدا از عوامل شوم کبر پناه بريد، آن گونه که از بلاها و مشکلات روزگار به او پناه مى بريد. اگر خدا به کسى از بندگانش اجازه تکبّر ورزيدن مى داد، نخست اجازه آن را به پيامبران و اولياى خاصّش مى داد؛ ولى خداوند سبحان تکبّر را براى آن ها منفور شمرد و تواضع و فروتنى را براى آنان پسنديد. به همين دليل آن ها گونه هاى خود را (در پيشگاه او) بر زمين مى نهادند و صورت ها را به خاک مى ساييدند؛ پر و بال خويش را براى مؤمنان فرو مى نهادند و همچون مستضعفان، ساده مى زيستند.
خداوند آن ها را با گرسنگى آزمايش کرد و به مشقّت و رنج مبتلا ساخت؛ با امور خوفناک امتحان کرد و با حوادث ناخوشايند خالص گردانيد.
(بود و نبود يا کم و زياد) ثروت و اولاد را دليل بر خشنودى يا خشم خدا ندانيد که اين ناشى از جهل و بى خبرى درباره آزمايش هاى الهى درمورد بى نيازى و قدرت است، (همان گونه که) خداوند سبحان فرموده است: «آيا گمان مى کنند مال و فرزندانى که به آن ها مى بخشيم دليل بر اين است که نيکى ها را به سرعت براى آنان فراهم مى سازيم؟ (چنين نيست)، بلکه آن ها درک نمى کنند». (آرى) خداوند کسانى از بندگانش را که خود را برتر مى بينند به وسيله اولياى خود که در نظر آن ها مستضعف اند آزمايش مى کند.

بخش هفتم

وَلَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَمَعَهُ أَخُوهُ هَارُونَ (عليهما السلام) عَلَى فِرْعَوْنَ، وَعَلَيْهِمَا مَدَارِعُ آلصُّوفِ، وَبِأَيْدِيهِمَا آلْعِصِيُّ، فَشَرَطَا لَهُ ـ إِنْ أَسْلَمَ ـ بَقَاءَ مُلْکِهِ، وَدَوَامَ عِزِّهِ؛ فَقَالَ:
«أَلا تَعْجَبُونَ مِنْ هذَيْنِ يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ آلْعِزِّ، وَبَقَاءَآلْمُلْکِ؛ وَهُمَا بِمَا تَرَوْنَ مِنْ حَالِ آلْفَقْرِ وَآلذُّلِّ، فَهَلاَّ أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ»؟ إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَجَمْعِهِ، وَآحْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَلُبْسِهِ! وَلَوْ أَرَادَ آللّهُ سُبْحَانَهُ لِأنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ کُنُوزَ آلذِّهْبَانِ، وَمَعَادِنَ آلْعِقْيَانِ، وَمَغَارِسَ آلْجِنَانِ، وَأَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ آلسَّماءِ وَوُحُوشَ آلْأرَضِينَ لَفَعَلَ، وَلَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ آلْبَلاءُ، وَبَطَلَ آلْجَزَاءُ، وَآضْمَحَلَّتِ آلْأنْبَاءُ، وَلَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ آلْمُبْتَلِينَ، وَلا آسْتَحَقَّ آلْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ آلْمحْسِنِينَ، وَلا لَزِمَتِ آلْأسْمَاءُ مَعَانِيَهَا. وَلکِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ، وَضَعَفَةً فِيَمَا تَرَى آلْأعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ، مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأ آلْقُلُوبَ وَآلْعُيُونَ غِنىً، وَخَصَاصَةٍ تَمْلَأ آلْأبْصَارَ وَآلْأسْمَاعَ أَذىً.

موسى بن عمران با برادرش هارون (عليهما السلام) بر فرعون وارد شدند در حالى که پيراهن هاى بلند پشمين به تن داشتند و در دست هر کدام عصايى (همچون عصاى چوپان ها) بود (او را به سوى خداوند يگانه دعوت کرده و) با او شرط کردند که اگر تسليم فرمان خدا شود عزّت و قدرتش پايدار و حکومتش برقرار خواهد بود؛ ولى فرعون گفت: آيا از اين دو نفر تعجّب نمى کنيد که بقاى ملک و دوام عزّتم را تضمين مى کنند در حالى که فقر و ذلّت از سر و وضعشان مى بارد؟! (اگر راست مى گويند) چرا دستبندهايى از طلا (از سوى خدا) به آن ها داده نشده است؟
اين سخن را فرعون به دليل بزرگ شمردن طلا و گردآورى آن و تحقير پشم و پوشيدن آن گفت، در حالى که اگر خداوند سبحان مى خواست که به هنگام مبعوث ساختن پيامبرانش درهاى گنج هاى طلا و معادن زر ناب و باغ هاى خرّم و سرسبز را به روى آن ها بگشايد، مى گشود و اگر اراده مى کرد که پرندگان آسمان و وحوش زمين را همراه آن ها گسيل دارد، مى داشت، ولى اگر اين کار را مى کرد ارزش آزمايش از ميان مى رفت، پاداش و جزاى نيکوکاران بى اثر مى شد و وعده هاى الهى بى فايده مى گشت؛ مطيعان، مستحقّ اجر و پاداش امتحان دهندگان نمى شدند و مؤمنان استحقاق ثواب نيکوکاران را نمى يافتند و نام ها(نام مسلم، مؤمن، مخلص و...) با معانى خود همراه نمى گشت. اما خداوند سبحان پيامبران خود را ازنظر عزم و اراده، قوى و ازنظر ظاهر، فقير و تهيدست در چشم مردم قرار داد؛ ولى فقرى توأم با قناعتى که قلب ها و چشم ها را پر از غنا مى کرد، همراه ضعف ظاهرى که چشم ها و گوش ها(ى دنياپرستان) را آزار مى داد (در جهات معنوى، قوى و نيرومند و در جهات مادّى، ساده و بى آلايش بودند).

بخش هشتم

وَلَوْکَانَتِ آلْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لا تُرَامُ، وَعِزَّةٍ لاتُضَامُ، وَمُلْکٍ تُمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ آلرِّجَالِ، وَتُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ آلرِّحَالِ، لَکَانَ ذلِکَ أَهْوَنَ عَلَى آلْخَلْقِ فِي آلإِعْتِبَارِ، وَأَبْعَدَ لَهُمْ فِي آلإِسْتِکْبَارِ، وَلاَمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ، أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَکَانَتِ آلنِّيَّاتُ مُشْتَرَکَةً، وَآلْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً. وَلکِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَکُونَ آلاِتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ، وَآلتَّصْدِيقُ بِکُتُبِهِ، وَآلْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ، وَآلاِسْتِکَانَةُ لِأَمْرِهِ، وَآلاِسْتِسْلامُ لِطَاعَتِهِ، أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لاتَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ.وَکُلَّمَا کانَتِ آلْبَلْوَى وَآلاِخْتِبَارُ أَعْظَمَ کانَتِ آلْمَثُوبَةُ وَآلْجَزَاءُ أَجْزَلَ.

اگر پيامبران داراى قدرتى بودند که کسى را ياراى مخالفت با آنان نبود، و توانايى و عزتى داشتند که هيچ گاه مغلوب نمى شدند، و سلطنت و شوکتى که گردن ها به سوى آن کشيده مى شد و از راه هاى دور بار سفر به سوى آنان مى بستند ـ اگر چنين بودند ـ پذيرش دعوت آنان براى مردم آسان تر و سرکشى در برابر آنان مشکل تر بود، و مردم به دليل ترسى که بر آن ها مستولى مى شد، يا علاقه و انتظارى که آنان را متمايل به پيامبران مى ساخت به آن ها ايمان مى آوردند. در اين حال نيّات و انگيزه ها خالص نبود (و غير خدا در آن شرکت داشت) به همين دليل حسنات و پاداش آنان تقسيم مى شد (و اجر کمى داشتند).
ولى خداوند سبحان اراده کرده است که پيروى از رسولانش و تصديق کتاب هايش و خضوع در برابر ذات پاکش و تواضع در برابر فرمانش و تسليم در مقابل اطاعتش، امورى باشند که فقط براى او انجام شوند و چيز ديگرى آن ها را مشوب و ناخالص نکند، (و به يقين) هر قدر امتحان و آزمايش عظيم تر (و مشکل تر) باشد ثواب و پاداشش فزون تر خواهد بود.

بخش نهم

أَلا تَرَوْنَ أَنَّ آللهَ، سُبْحَانَهُ، آخْتَبَرَ آلْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَوَاتُ آللهِ عَلَيْهِ، إِلَى آلاْخِرِينَ مِنْ هذَا آلْعَالَمِ؛ بِأَحْجَارٍ لا تَضُرُّ وَلا تَنْفَعُ، وَلا تُبْصِرُ وَلا تَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ آلْحَرَامَ «آلَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِياماً». ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ آلْأَرْضِ حَجَراً، وَأَقَلِّ نَتَائِقِ آلدُّنْيَا مَدَراً، وَأَضْيَقِ بُطُونِ آلْأَوْدِيَةِ قُطْراً. بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَرِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَعُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَقُرًى مُنْقَطِعَةٍ؛ لا يَزْکُوبِهَا خُفٌّ، وَلا حَافِرٌ وَلا ظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيْهِ السَّلامُ وَوَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَغَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ. تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ آلْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَمَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ، وَجَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاکِبَهُمْ ذُلُلاً يُهَلِّلُونَ لِلّهِ حَوْلَهُ، وَيَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَشَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ آلشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلاءً عَظِيماً، وَآمْتِحَاناً شَدِيداً، وَآخْتِبَاراً مُبِيناً، وَتَمْحِيصاً بَلِيغاً، جَعَلَهُ آللهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَوُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ.

آيا نمى بينيد که خداوند انسان هاى نخستين را از زمان آدم تا آخرين آن ها، در اين عالم با سنگ هايى (منظور، خانه کعبه است) آزمايش کرده که نه زيان مى رساند نه سودى مى بخشد، نه مى بيند و نه مى شنود، و اين سنگ ها را خانه محترم خود و موجب پايدارى و پابرجايى مردم قرار داده است؟
سپس آن را در سنگلاخ ترين مکان ها و بى گياه ترين ريگزارهاى زمين و تنگ ترين درّه ها، در ميان کوه هاى خشن و شن هاى نرم و روان و چشمه هاى کم آب و آبادى هاى پراکنده قرار داد که نه شتر به آسانى در آن پرورش مى يابد و نه اسب و گاو و گوسفند (نه بناى قابل ملاحظه اى دارد و نه سرزمين پربارى).
سپس به آدم و فرزندانش فرمان داد که به سوى آن رخت سفر بربندند، آن جا را مرکز اجتماع و سرمنزل مقصود و باراندازشان قرار داد، که ميوه دل ها از ميان فلات ها و دشت هاى دوردست و از درون درّه هاى عميق و جزاير از هم پراکنده درياها به سوى آن سرازير مى شود تا شانه ها را متواضعانه حرکت دهند و لا اله الّا الله گويان گرد اين خانه طواف کنند و با موهاى آشفته و بدن هاى پرگرد و غبار هروله نمايند، در حالى که لباس ها را به کنارى افکنده و با ترک اصلاح سر و صورت زيبايى هاى خود را دگرگون ساخته اند. اين آزمايشى است بزرگ و امتحانى است شديد و آشکار، و پاک سازى مؤثّرى که خدا آن را سبب رحمتش و وصول به بهشتش قرار داده است.

بخش دهم

وَلَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ آلْحَرَامَ، وَمَشَاعِرَهُ آلْعِظَامَ، بَيْنَ جَنَّاتٍ وَأَنْهَارٍ، وَسَهْلٍ وَقَرَارٍ، جَمَّ آلْأَشْجَارِ، دَانِيَ آلثِّمَارِ، مُلْتَفَّ آلْبُنَى، مُتَّصِلَ آلْقُرَى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ، وَرَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَأَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَعِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَرِيَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَطُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَکَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ آلْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ آلْبَلاءِ. وَلَوْ کَانَ آلْإِسَاسُ آلْمَحْمُولُ عَلَيْهَا، وَآلْأَحْجَارُ آلْمَرْفُوعُ بِهَا، بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَيَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ، وَنُورٍ وَضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِکَ مُصَارَعَةَ آلشَّکِّ فِي آلصُّدُورِ، وَلَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ آلْقُلُوبِ، وَلَنَفَى مُعْتَلَجَ آلرَّيْبِ مِنَ آلنَّاسِ، وَلکِنَّ آللهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ آلشَّدَائِدِ، وَيَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ آلْمَجَاهِدِ، وَيَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ آلْمَکَارِهِ، إِخْرَاجاً لِلتَّکَبُّرِ مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَإِسْکَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ، وَلِيَجْعَلَ ذلِکَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَأَسْبَاباً ذُلُلاً لِعَفْوِهِ.

اگر خداوند سبحان مى خواست مى توانست خانه محترم خود و اماکن پرعظمتش را در ميان باغ ها و نهرها و سرزمين هاى هموار و آرام و پردرخت که ميوه هايش در دسترس باشد و داراى بناهاى فراوان و آبادى هاى به هم پيوسته در ميان گندم زارها و باغ هاى خرم و پرگل و گياه و روستاهاى سرسبز و زمين هاى پرآب و گلزارهاى پرطراوت و جاده هاى آباد قرار دهد؛ امّا در اين صورت به همان نسبت که آزمون، ساده تر بود پاداش و جزا نيز کوچک تر مى شد و اگر پى و بنيانى که خانه کعبه بر آن نهاده شده و سنگ هايى که بناى آن را بالا برده از زمرد سبز و ياقوت سرخ و درخشنده بود، شک و ترديد در سينه ها کمتر رخنه مى کرد و نيازى به تلاش ابليس براى سيطره بر قلوب نبود و تلاطم وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى شد؛ ولى خداوند، بندگانش را با انواع سختى ها مى آزمايد و با انواع مشکلات، متعبّد مى سازد و با اشکال گوناگون گرفتارى ها امتحان مى کند تا تکبّر را از قلوب آن ها خارج سازد و تواضع و فروتنى را در نفوسشان جاى دهد و درهاى فضل و رحمتش را به روى آنان بگشايد و اسباب عفوش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد.

بخش يازدهم

فَاللهَ آللهَ فِي عَاجِلِ آلْبَغْيِ، وَآجِلِ وَخَامَةِ آلظُّلْمِ، وَسُوءِ عَاقِبَةِ آلْکِبْرِ، فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ آلْعُظْمَى، وَمَکِيدَتَهُ آلْکُبْرَى، الَّتي تُسَاوِرُ قُلُوبَ آلرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ آلسُّمُومِ آلْقَاتِلَةِ، فَما تُکْدِي أَبَداً، وَلا تُشْوِي أَحَداً، لاعَالِماً لِعِلْمِهِ، وَلا مُقِلاًّ فِي طِمْرِهِ. وَعَنْ ذلِکَ مَا حَرَسَ آللهُ عِبَادَهُ آلْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَآلزَّکَوَاتِ، وَمُجَاهَدَةِ آلصِّيَامِ فِي آلْأَيَّامِ آلْمَفْرُوضَاتِ، تَسْکِيناً لِأَطْرَافِهِمْ، وَتَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ، وَتَذْلِيلاً لِنُفُوسِهِمْ، وَتَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ، وَإِذْهَاباً لِلْخُيَلاءِ عَنْهُمْ، وَلِمَا فِي ذلِکَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ آلْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً، وَآلْتِصَاقِ کَرَائِمِ آلْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً، وَلُحُوقِ آلْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ آلصِّيَامِ تَذَلُّلاً؛ مَعَ مَا فِي آلزَّکَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ آلْأَرْضِ وَغَيْرِ ذلِکَ إِلَى أَهْلِ آلْمَسْکَنَةِ وَآلْفَقْرِ.
اُنْظُرُوا إِلَى مَا فِي هذِهِ آلْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ آلْفَخْرِ، وَقَدْعِ طَوَالِعِ آلْکِبْرِ.

خدا را خدا را! از کيفر سريع سرکشى و سرانجام وخيم ظلم و ستم، و سوء عاقبت تکبّر بر حذر باشيد، زيرا اين امور دام بزرگ ابليس و نيرنگ عظيم اوست که همچون زهرهاى کشنده در قلوب مردان نفوذ مى کند. هرگز از تأثير فرو نمى ماند و کسى از هلاکتش جان سالم به درنمى برد، نه عالم به سبب علم ودانشش و نه فقير به سبب لباس کهنه اش؛ و به همين دليل خداوند بندگان باايمان خود را با نمازها و زکات ها و مجاهدت به وسيله روزه هاى واجب، (از بغى و ظلم و کبر) حراست فرموده، تا اعضا و جوارحشان آرام شود، چشمانشان خاضع و نفوس آنان رام گردد، قلب هايشان خضوع پذيرد و تکبّر از آنان زدوده شود.
و به همين دليل ساييدن پيشانى ها، که جاى با ارزش صورت است، بر خاک، موجب تواضع و فروتنى است و گذاشتن اعضاى پرارزش بدن بر زمين دليل بر کوچکى، و چسبيدن شکم ها به پشت به هنگام روزه مايه تواضع است و نيز پرداخت زکات موجب صرف ثمرات و درآمدهاى زمين و غير آن براى نيازمندان و مستمندان مى گردد (و همه اين امور، بندگان را از آفت کبر و غرور بازمى دارد و به تواضع و فروتنى دعوت مى کند) به آثار اين اعمال بنگريد که چگونه شاخه هاى درخت تفاخر را درهم مى شکند و از جوانه زدن کبر و خودپسندى (در دل ها) جلوگيرى مى کند.

بخش دوازدهم

وَلَقَدْ نَظَرْتُ فَمَا وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ آلْعَالَمِينَ يَتَعَصَّبُ لِشَيْءٍ مِنَ الأَشْيَاءِ إِلاَّ عَنْ عِلَّةِ تَحْتَمِلُ تَمْوِيهَ الْجُهَلاءِ، أوْ حُجَّةٍ تَلِيطُ بِعُقُولِ آلسُّفَهَاءِ غَيْرَکُمْ. فَإِنَّکُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَلا عِلَّةٌ. أَمَّا إِبْلِيسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لِأَصْلِهِ، وَطَعَنَ عَلَيْهِ فِي خِلْقَتِهِ، فَقَالَ: أَنَا نَارِيٌّ وَأَنْتَ طِينِيٌّ.
وَأَمَّا آلْأَغْنِيَاءُ مِنْ مُتْرَفَةِ آلْأُمَمِ، فَتَعَصَّبُوا لاِثَارِ مَوَاقِعِ آلنِّعَمِ، فَقَالُوا: (نَحْنُ أَکْثَرُ أَمْوَالاً وَأَوْلاداً وَمَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ).

من در رفتار و کردار مردم جهان نظر افکندم، هيچ کس را نيافتم که درباره چيزى تعصّب به خرج دهد جز اين که دليل و هدفى براى خويش دارد: يا مى خواهد حقيقت را بر جاهلان مشتبه سازد و يا با دليلى با فکر و انديشه سفيهان درآميزد (و در آن نفوذ کند). جز شما که درباره چيزى تعصّب مى ورزيد که نه سببى دارد و نه هدفى.
ابليس در برابر آدم به سبب اصل و ريشه خود تعصّب و تکبّر ورزيد؛ آفرينش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: من از آتشم و تو از گِل. و اما ثروتمندان عيّاش و متکبّر امّت هاى پيشين، تعصّبشان به سبب نعمت هاى گوناگون (و زر وزيورها) و فزونى نفراتشان بود؛ آن ها مى گفتند: «ثروت و فرزندان ما از همه بيشتر است و هرگز کيفر (الهى) نمى بينيم» (امّا شما حتّى اين بهانه ها را هم براى تعصّب کورکورانه خود نداريد).

بخش سيزدهم

فَإِنْ کَانَ لابُدَّ مِنَ آلْعَصَبِيَّةِ فَلْيَکُنْ تَعَصُّبُکُمْ لِمَکَارِمِ آلْخِصَالِ، وَمَحَامِدِ آلْأَفْعَالِ، وَمَحَاسِنِ آلْأُمُورِ، آلَّتي تَفَاضَلَتْ فِيهَا آلْمُجَدَاءُ وَآلنُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ آلْعَرَبِ وَيَعَاسِيبِ آلْقَبَائِلِ؛ بِالْأَخْلاقِ آلرَّغِيبَةِ، وَآلْأَحْلامِ آلْعَظِيمَةِ، وَآلْأَخْطَارِ آلْجَلِيلَةِ، وَآلاْثَارِ آلْمَحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخِلالِ الْحَمْدِ مِنَ آلْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَآلْوَفَاءِ بِالذِّمَامِ، وَآلطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَآلْمَعْصِيَةِ لِلْکِبْرِ، وَآلْأخْذِ بِالْفَضْلِ، وَآلْکَفِّ عَنِ آلْبَغْيِ، وَآلْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَآلْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَآلْکَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَآجْتِنَابِ آلْفَسَادِ فِي آلْأَرْضِ.

اگر قرار است تعصّبى به خرج داده شود، بايد تعصّب شما براى اخلاق پسنديده، کارهاى نيک و امور خوب و شايسته باشد. همان افعال و امورى که مردان بزرگوار و شجاع از خاندان (باارزش) عرب و سران باشخصيّت قبايل در آن ها بر يکديگر پيشى مى گرفتند (يعنى) در صفات پسنديده و انديشه هاى والا و مقام هاى بلند و آثار ستوده (آرى! اگر مى خواهيد تعصّبى داشته باشيد) درباره خصلت هاى مطلوب، تعصّب به خرج دهيد؛ ازجمله حفظ حقوق همسايگان، وفاى به عهد و پيمان، انجام کارهاى نيک، مخالفت با تکبّر، اقدام به جود و بخشش، خوددارى از ستم، بزرگ شمردن قتل نفس (و پرهيز شديد از آن)، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و اجتناب از فساد در زمين.

بخش چهاردم

بخش چهاردهم
وَآحْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَکُمْ مِنَ آلْمَثُلاتِ بِسُوءِ آلْأَفْعَالِ، وَذَمِيمِ آلْأَعْمَالِ. فَتَذَکَّرُوا فِي آلْخَيْرِ وَآلشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ، وَآحْذَرُوا أَنْ تَکُونُوا أَمْثَالَهُمْ.
فَإِذَا تَفَکَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ، فَالْزَمُوا کُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ آلْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ، وَزَاحَتِ آلْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَمُدَّتِ آلْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ، وَآنْقَادَتِ آلنِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ، وَوَصَلَتِ آلْکَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ آلْإِجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ، وَآللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ، وَآلتَّحَاضِّ عَلَيْهَا، وَآلتَّوَاصِي بِهَا، وَآجْتَنِبُوا کُلَّ أَمْرٍ کَسَرَ فِقْرَتَهُمْ، وَأَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ؛ مِنْ تَضَاغُنِ آلْقُلُوبِ، وَتَشَاحُنِ آلصُّدُورِ، وَتَدَابُرِ آلنُّفُوسِ، وَتَخَاذُلِ آلْأَيْدِي.

از کيفرهايى که براثر سوء افعال و اعمال ناپسند بر امّت هاى پيشين نازل شد، برحذر باشيد، حالات آن ها را در خوبى و بدى به ياد آريد و بترسيد از اين که شما هم مانند آنان شويد، هرگاه به تفاوت دو حال آن ها (پيروزى و شکست) مى انديشيد به سراغ امورى برويد که موجب عزّت و اقتدار آنان شد، دشمنان را از آن ها دور کرد، عافيت و سلامت را بر آنان گسترش داد، نعمت ها مطيعشان شدند، و کرامت و شخصيت، رشته خود را به آنان پيوست. عامل اين خوشبختى، پرهيز از تفرقه، تأکيد بر الفت و اتّحاد، تشويق يکديگر به آن وسفارش کردن به انجام آن بود. از هر کارى که ستون فقرات آن ها را در هم شکست و قدرتشان را سست کرد اجتناب کنيد: از کينه هاى درونى، بدخواهى، پشت به هم کردن و دست از يارىِ هم برداشتن.

بخش پانزدهم

وَتَدَبَّرُوا أَحْوَالَ آلْمَاضِينَ مِنَ آلْمُؤْمِنِينَ قَبْلَکُمْ، کَيْفَ کَانُوا فِي حَالِ آلتَّمْحِيصِ وَآلْبَلاءِ. أَلَمْ يَکُونُوا أَثْقَلَ آلْخَلائِقِ أَعْبَاءً، وَأَجْهَدَ آلعِبَادِ بَلاءً، وَأَضْيَقَ أَهْلِ آلدُّنْيَا حَالاً. اتَّخَذَتْهُمُ آلْفَرَاعِنَةُ عَبِيداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ آلْعَذَابِ، وَجَرَّ عُوهُمُ آلْمُرَارَ، فَلَمْ تَبْرَحِ آلْحَالُ بِهِمْ فِي ذُلِّ آلْهَلَکَةِ وَقَهْرِ آلْغَلَبَةِ، لا يَجِدُونَ حِيلَةً فِي آمْتِنَاعٍ، وَلا سَبِيلاً إِلَى دِفَاعٍ. حَتَّى إِذَا رَأَى آللهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ آلصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى آلْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ، وَآلْإِحْتِمَالَ لِلْمَکْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ، جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ آلْبَلاءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ آلْعِزَّ مَکَانَ آلذُّلِّ، وَآلْأَمْنَ مَکانَ آلْخَوْفِ، فَصَارُوا مُلُوکاً حُکَّاماً، وَأئِمَّةً أَعْلاماً، وَقَدْ بَلَغَتِ آلْکَرَامَةُ مِنَ آللهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ آلاْمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ.

در احوال مؤمنان پيشين بينديشيد که در حال آزمايش و امتحان چگونه بودند؟ آيا آن ها بيش از همه مردم بار مشکلات را بر دوش نکشيدند و بيش از همه بندگان (خدا) در شدّت و زحمت نبودند و نسبت به همه جهانيان در تنگناى سخت ترى قرار نداشتند؟ فرعون ها آنان را برده خويش ساختند و پيوسته آن ها را در بدترين شکنجه ها قرار دادند و تلخى هاى روزگار را جرعه جرعه به آن ها نوشاندند و همچنان اين وضع با ذلّت و هلاکت به سبب قهر و غلبه ظالمان ادامه يافت.
نه چاره اى داشتند که از آن وضع سر باززنند و نه راهى براى دفاع از خود مى يافتند، تا زمانى که خداوند سبحان جدّيت آن ها را در صبر و استقامت در برابر ناملايمات در مسير محبّتش، و تحمّل آن ها را در ناراحتى ها به دليل خوف وخشيتش، مشاهده کرد. در اين هنگام گشايشى از ميان تنگناهاى بلا براى آنان فراهم ساخت؛ ذلّت را به عزّت، و ترس و ناامنى را به امنيّت مبدّل کرد و آن ها زمامداران فرمانروا و پيشوايان برجسته شدند و آن قدر لطف و کرامت الهى شامل حالشان شد که هيچ کس فکر آن را هم درباره آنان نمى کرد.

بخش شانزدهم

فَانْظُرُوا کَيْفَ کَانُوا حَيْثُ کَانَتِ آلْأَمْلاءُ مُجْتَمِعَةً، وَآلْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَآلْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَآلْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً، وَآلسُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَآلْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَآلْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ يَکُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ آلْأَرَضِينَ، وَمُلُوکاً عَلَى رِقَابِ آلْعَالَمِينَ! فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ، حِينَ وَقَعَتِ آلْفُرْقَةُ، وَتَشَتَّتَتِ آلْأُلْفَةُ، وَآخْتَلَفَتِ آلْکَلِمَةُ وَآلْأَفْئِدَةُ، وَتَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ، وَتَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ، قَدْ خَلَعَ آللهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ کَرَامَتِهِ، وَسَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ، وَبَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيکُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ.

بنگريد (اقوام پيشين) چگونه بودند در آن هنگام که جمعيّت هايشان متّحد، خواسته ها هماهنگ، انديشه ها معتدل، دست ها پشتيبان هم، شمشيرها يارى کننده يکديگر، ديده ها نافذ و تصميم ها يکى بود؟ آيا (در آن روز) آن ها زمامدار اقطار زمين نبودند و بر مردم جهان حکومت نمى کردند؟ حال بنگريد که پايان کارشان به کجا کشيد: در آن هنگام که در ميان آن ها جدايى افتاد، الفتشان به پراکندگى گراييد و اهداف و دل هايشان از هم دور شد و به گروه هاى مختلفى تقسيم شدند و در پراکندگى به نبرد با هم پرداختند (در اين هنگام بود که) خدا لباس کرامت خود را از تنشان بيرون کرد و وسعت و شادابى نعمت را از آن ها گرفت، تنها چيزى که از آن ها باقى ماند سرگذشتشان در ميان شما بود که درس عبرتى است براى عبرت گيرندگان.

بخش هفدهم

فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَبَنيِ إِسْحَاقَ وَبَنِي إِسْرَائِيلَ (عليهم السلام). فَمَا أَشَدَّ آعْتِدَالَ آلْأَحْوَالِ، وَأَقْرَبَ آشْتِبَاهَ آلْأَمْثَالِ!
تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَتَفَرُّقِهِمْ، لَيَالِيَ کَانَتِ الْأَکَاسِرَةُ وَآلْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ آلاْفَاقِ، وَبَحْرِ آلْعِرَاقِ، وَخُضْرَةِ آلدُّنْيَا، إِلَى مَنابِتِ آلشِّيحِ، وَمَهَافِي آلرِّيحِ، وَنَکَدِ آلْمَعَاشِ، فَتَرَکُوهُمْ عَالَةً مَسَاکِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَوَبَرٍ، أَذَلَّ آلْأُمَمِ دَاراً، وَأَجْدَبَهُمْ قَرَاراً، لا يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِها، وَلا إِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا. فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَآلْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَآلْکَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ؛ فِي بِلاءِ أَزْلٍ، وَأَطْبَاقِ جَهْلٍ! مِنْ بَنَاتٍ مَوْؤُودَةٍ، وَأَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ، وَأَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ، وَغَارَاتٍ مَشْنُونَةٍ.

اکنون از سرنوشت فرزندان اسماعيل و اولاد اسحاق و يعقوب (عليهم السلام) درس عبرت بگيريد. چقدر احوال امت ها يکسان و سرنوشت ها شبيه يکديگر است! در کار آن ها در آن زمان که گرفتار تشتّت و پراکندگى بودند بينديشيد، آن زمان که کسراها و قيصرها مالک و ارباب آنان بودند و آن ها را از سرزمين هاى آباد وکناره هاى درياى عراق (دجله و فرات) و مناطق سرسبز و خرم، به نقاط بى آب وعلف، محل وزش تندبادها و مکان هايى که زندگى در آن سخت و مشکل بود تبعيد کردند، و آن ها را به صورت گروهى فقير و مسکين، همنشين شتران مجروح و لباس هاى پشمين خشن کردند. آن ها را ذليل ترين امت ها ازنظر محل سکنا قرار دادند و در بى حاصل ترين زمين ها ساکن کردند. نه در پناه کسى بودند که از حمايت او کمک گيرند و نه در سايه الفت و اتّحادى که بر عزّتش تکيه کنند. وضع آن ها ناآرام، قدرت هايشان پراکنده، و جمعيّت انبوهشان متفرق شد. در بلايى شديد و جهلى فراگير فرو رفتند، دختران زنده به گور شده، بت هايى که پرستش مى شدند، قطع رحم ها، و جنگ ها و غارت هاى پى درپى از آثار آن دوران بود.

بخش هيجدهم

فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ آللهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولاً، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَجَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ: کَيْفَ نَشَرَتِ آلنِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ کَرَامَتِهَا، وَأَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا، وَآلْتَفَّتِ آلْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَکَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ، وَفِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَکِهِينَ. قَدْ تَرَبَّعَتِ آلْأُمُورُ بِهِمْ، فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ، وَآوَتْهُمُ آلْحَالُ إِلَى کَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ، وَتَعَطَّفَتِ آلْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْکٍ ثَابتٍ. فَهُمْ حُکَّامٌ عَلَى آلْعَالَمِينَ، وَمُلُوکٌ فِي أَطْرَافِ آلْأَرَضِينَ. يَمْلِکُونَ آلْأُمُورَ عَلَى مَنْ کَانَ يَمْلِکُهَا عَلَيْهِمْ، وَيُمْضُونَ آلاَْحْکامَ فِيمَنْ کَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ! لا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ، وَلا تُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ.

اکنون به نعمت هاى بزرگى که خداوند هنگام بعثت پيامبر اسلام به آن ها ارزانى داشت بنگريد که در سايه آيين خود آن ها را مطيع فرمان ساخت و با دعوتش آنان را متحد کرد. (بنگريد) چگونه نعمت (الهى)، پر و بال کرامت خود را بر آن ها گسترد و نهرهاى مواهب خويش را به سوى آن ها جارى ساخت، آيين حقّ با همه برکاتش آنان را در بر گرفت تا آن جا که در ميان نعمت هاى اين آيين غرق شدند ودر زندگى خرّمش شادمان گشتند.
امور آن ها در سايه حکومتى قدرتمند، استوار شد و تحت حمايت عزّت پيروزى قرار گرفتند و کارهايشان بر قلّه هاى حکومتى پايدار، سامان يافت.
در سايه اين امور، آن ها زمامداران جهانيان و سلاطين گرداگرد زمين شدند، و بر کسانى که پيش از آن بر آن ها فرمانروايى مى کردند حکم راندند و احکام را درباره کسانى به اجرا درآوردند که در گذشته آن ها مجريان امور بودند. نه نيزه هاى آن ها کج مى شد و نه سنگ آنان در هم مى شکست (قدرتشان ثابت و نيروهايشان شکست ناپذير بود).

بخش نوزدهم

أَلا وَإِنَّکُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَکُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ، وَثَلَمْتُمْ حِصْنَ آللهِ آلْمَضْرُوبَ عَلَيْکُمْ، بِأَحْکامِ آلْجَاهِلِيَّةِ. فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ قَدِ آمْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هذِهِ آلْأُمَّةِ فِيمَا عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ آلاُْلْفَةِ الَّتِي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا، وَيَأْوُونَ إِلَى کَنَفِهَا، بِنِعْمَةٍ لا يَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ آلْمَخْلُوقِينَ لَهَا قِيمَةً، لِأَنَّها أَرْجَحُ مِنْ کُلِّ ثَمَنٍ، وَأَجَلُّ مِنْ کُلِّ خَطَرٍ.
وَآعْلَمُوا أَنَّکُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ آلْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَبَعْدَ آلْمُوَالاةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ آلْإِسْلامِ إِلاَّ بِاسْمِهِ، وَلا تَعْرِفُونَ مِنَ آلْإِيمَانِ إلاَّ رَسْمَهُ.
تَقُولُونَ: النَّارَ وَلا آلْعَارَ! کَأَنَّکُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُکْفِئُوا آلْإِسلامَ عَلَى وَجْهِهِ آنْتِهَاکاً لِحَرِيمِهِ، وَنَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ آللهُ لَکُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ، وَأَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ. وَإِنَّکُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَکُمْ أَهْلُ آلْکُفْرِ، ثُمَّ لا جَبْرَائِيلُ وَلا مِيکائِيلُ وَلا مُهَاجِرُونَ وَلا أَنْصَارٌ يَنْصُرُونَکُمْ إِلاَّ آلْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتَّى يَحْکُمَ آللهُ بَيْنَکُمْ.
وَإِنَّ عِنْدَکُمُ آلْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ آللهِ وَقَوَارِعِهِ، وَأَيَّامِهِ وَوَقَائِعِهِ، فَلاتَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلاً بِأَخْذِهِ، وَتَهَاوُناً بِبَطْشِهِ، وَيَأْساً مِنْ بَأْسِهِ. فَإِنَّ آللهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ آلْقَرْنَ آلْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيکُمْ إِلاَّ لِتَرْکِهِمُ آلاَْمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَآلنَّهْيَ عَنِ آلْمُنْکَرِ. فَلَعَنَ آللهُ آلسُّفَهَاءَ لِرُکُوبِ آلْمَعَاصِي، وَآلْحُلَمَاءَ لِتَرْکِ آلتَّنَاهِي.
أَلا وَقَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ آلْإِسْلامِ، وَعَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَأَمَتُّمْ أَحْکَامَهُ.

آگاه باشيد! شما دست از ريسمان اطاعت خدا کشيديد و با احياى احکام جاهليّت دژ محکم الهى را که گرداگرد شما بود درهم شکستيد، خداوند سبحان بر اين امّت منّت نهاده و پيوند الفت و اتّحاد را ميان آنان برقرار ساخته، الفتى که در سايه آن (در نهايت امنيّت) رفت و آمد کنند و در کنف حمايت آن قرار گيرند؛ نعمتى که هيچ کس از مردم نمى تواند بهايى براى آن تعيين کند، زيرا از هر بهايى برتر و از هر چيز باارزشى پرارزش تر است.
بدانيد که شما بعد از هجرت (به سوى اسلام) به خوى اعراب باديه نشين (قبل از اسلام) بازگشتيد و بعد از دوستى و محبّت (رشته الفت را گسستيد و) به صورت گروه هاى پراکنده درآمديد. از اسلام تنها به نامش قناعت کرده ايد و از ايمان جز صورتى نمى شناسيد. شما مى گوييد: «النار و لا العار» (آتش دوزخ آرى! اما ننگ و عار نه!) گويا مى خواهيد با اين شعارتان اسلام را واژگون کنيد وحرمت آن را بشکنيد و پيمان الهى را که خداوند آن را حرمى براى شما در زمين قرار داده ووسيله امنيّت خلقش شمرده، نقض کنيد.
شما اگر به غير اسلام پناه بريد کافران با شما نبرد خواهند کرد و در آن هنگام نه جبرئيل و ميکائيل به يارى شما مى آيند و نه مهاجرين و انصار، و راهى جز پيکار با شمشير نخواهيد داشت تا خداوند ميان شما حکم کند (و شکست و زبونى شما فرارسد).
نمونه هايى از کيفرهاى الهى و عذاب هاى کوبنده او و روزهايى که مجازات وى دامن گنهکاران را گرفت و وقايعى که در اين زمينه اتّفاق افتاد (در قرآن مجيد) در دسترس شماست، بنابراين تهديدهاى الهى را به دليل جهل درباره آن و سبک شمردن مجازات پروردگار و ايمنى از کيفر او، دور نشمريد، زيرا خداوند سبحان مردم قرن هاى پيشين را از رحمت خود دور نساخت جز به اين سبب که امر به معروف و نهى از منکر را ترک کردند، لذا افراد نادان را به سبب گناه و دانايان را به علّت ترک نهى از منکر از رحمت خود دور ساخت. آگاه باشيد! شما رشته اسلام را قطع و حدود آن را تعطيل کرديد و احکامش را به نابودى کشانديد (با اين حال انتظار نجات داريد؟!).

بخش بيستم

أَلا وَقَدْ أَمَرَنِي آللّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ آلْبَغْيِ وَآلنَّکْثِ وَآلْفَسَادِ فِي آلْأَرْضِ، فَأَمَّا آلنَّاکِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَأَمَّا آلْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ، وَأَمَّا آلْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ، وَأَمَّا شَيْطَانُ آلرَّدْهَةِ فَقَدْ کُفِيتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَرَجَّةُ صَدْرِهِ، وَبَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ آلْبَغْيِ. وَلَئِنْ أَذِنَ آللّهُ فِي آلْکَرَّةِ عَلَيْهِمْ لَأُدِيلَنَّ مِنْهُمْ إِلاَّ مَا يَتَشَذَّرُ فِي أَطْرَافِ آلْبِلادِ تَشَذُّراً.

آگاه باشيد! خداوند مرا به نبرد با ستمگران، پيمان شکنان و مفسدان در زمين امر فرموده است، با ناکثين و پيمان شکنان (اشاره به اصحاب جمل) نبرد کردم (وآن ها را در هم شکستم) و با قاسطين (ستمگران شام و اصحاب معاويه) جهاد نمودم (و ضعف و زبونى آن ها را نشان دادم) و مارقين (خوارج نهروان) را بر خاک مذلت نشاندم؛ و شيطان ردهه (ذوالثديه، رييس خوارج) با صاعقه اى که بر او فرود آمد به گونه اى که آخرين تپش هاى قلب و لرزش سينه اش شنيده شد، شرّ او از من دفع گرديد؛ ولى گروه ديگرى از ستمگران باقى مانده اند که اگر خداوند به من اجازه حمله ديگرى به آن ها دهد (و مرا باقى بگذارد) آن ها را از ميان برداشته ودولت حق را به جاى آن ها قرار مى دهم، جز افراد قليلى از آنان که (ممکن است از دست ما بگريزند و) در اطراف بلاد پراکنده شوند.

بخش بيست و يکم

أَنَا وَضَعْتُ فِي آلصِّغَرِ بِکَلاکِلِ آلْعَرَبِ، وَکَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَمُضَرَ. وَقَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) بِالْقَرَابَةِ آلْقَرِيبَةِ، وَآلْمَنْزِلَةِ آلْخَصيصَةِ. وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَأَنَا وَلَدٌ يَضُمُّنِي إِلَى صَدْرِهِ، وَيَکْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَيُمِسُّنِي جَسَدَهُ، وَيُشِمُّنِي عَرْفَهُ. وَکَانَ يَمْضَغُ آلشَّيْءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ، وَمَا وَجَدَ لِي کَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَلا خَطْلَةً فِي فِعْلٍ. وَلَقَدْ قَرَنَ آللهُ بِهِ (صلي الله عليه و آله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کَانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَکٍ مِنْ مَلائِکَتِهِ يَسْلُکُ بِهِ طَرِيقَ آلْمَکَارِمِ، وَمَحَاسِنَ أَخْلاقِ آلْعَالَمِ، لَيْلَهُ وَنَهَارَهُ. وَلَقَدْ کُنْتُ أَتَّبِعُهُ آتِّبَاعَ آلْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ، يَرْفَعُ لِي فِي کُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلاقِهِ عَلَماً، وَيَأْمُرُنِي بِالْإِقْتِدَاءِ بِهِ. وَلَقَدْ کَانَ يُجَاوِرُ فِي کُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَلا يَرَاهُ غَيْرِي. وَلَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي آلْإِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) وَخَدِيجَةَ وَأَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَى نُورَ آلْوَحْيِ وَآلرِّسَالَةِ، وَأَشُمُّ رِيحَ آلنُّبُوَّةِ.
وَلَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ آلشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ آلْوَحْيُ عَلَيْهِ (صلي الله عليه و آله) فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ آللهِ مَا هذِهِ آلرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَتَرَى مَا أَرَى، إِلاَّ أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَلکِنَّکَ لَوَزِيرٌ وَإِنَّکَ لَعَلَى خَيْرٍ».

من در دوران جوانى بزرگان و شجاعان عرب را به خاک افکندم و شاخ هاى بلند قبيله ربيعه و مضر را در هم شکستم (و سران گردنکش آن ها را بر خاک نشاندم) و شما به خوبى موقعيّت مرا نسبت به رسول خدا (صلي الله عليه و آله) ازنظر خويشاوندى نزديک و منزلت و مقام ويژه مى دانيد. او مرا در دامان خويش در حالى که کودک (خردسالى) بودم مى نشاند و (همانند فرزندش) مرا به سينه خود مى فشرد و در بستر خويش در کنار خود مى خوابانيد، به گونه اى که بدن خود را (همچون يک پدر مهربان) به بدن من مى چسبانيد و بوى خوش خود را به مشام من مى رساند و (چون بسيار کوچک بودم و توان جويدن غذاى سخت را نداشتم) غذا را مى جويد و در دهان من مى گذاشت.
او هرگز دروغى در گفتار من نيافت و در کردارم خطا و اشتباهى نديد.
از همان زمان که رسول خدا (صلي الله عليه و آله) از شير بازگرفته شد، خداوند بزرگ ترين فرشته از فرشتگان خود را مأمور ساخت تا در طول شب و روز وى را به راه هاى فضيلت و محاسن اخلاق جهانيان وادارد و من هم مانند کودکى که به دنبال مادرش حرکت مى کند از او پيروى مى کردم. هر روز نکته تازه اى از اخلاق برجسته خود را براى من آشکار مى ساخت و مرا فرمان مى داد که به او اقتدا کنم.
او در هر سال مدتى را در مجاورت غار حرا به سر مى برد (و به عبادت خدا مى پرداخت) من او را مى ديدم و کسى ديگر او را نمى ديد (و از برنامه عبادت او خبر نداشت و هنگامى که آن حضرت به نبوت مبعوث شد) در آن روز خانه اى که اسلام در آن راه يافته باشد، جز خانه پيامبر (صلي الله عليه و آله) نبود، تنها او و خديجه در آن بودند و من نفر سوم بودم. من نور وحى و رسالت را مى ديدم و بوى نبوّت را استشمام مى کردم. من صداى ناله شيطان را در آغاز نزول وحى بر آن حضرت شنيدم و گفتم: اى رسول خدا! اين ناله (از کيست و براى) چيست؟ فرمود: اين ناله شيطان است، زيرا از اين که پيروى اش کنند مأيوس شده است.
(سپس پيامبر (صلي الله عليه و آله) به من فرمود:) تو آنچه را که من مى شنوم مى شنوى و آنچه را که من مى بينم مى بينى (و چشم و گوش تو حقايق عالم غيب را درک مى کند) جز اين که تو پيامبر نيستى؛ ولى وزير منى و در مسير خير و سعادت قرار دارى!

بخش بيست و دوم

وَلَقَدْ کُنْتُ مَعَهُ (صلي الله عليه و آله) لَمَّا أَتَاهُ آلْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ، فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّکَ قَدِ آدَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُکَ وَلا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِکَ، وَنَحْنُ نَسْأَلُکَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَأَرَيْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّکَ نَبِيٌّ وَرَسُولٌ، وَإِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّکَ سَاحِرٌ کَذَّابٌ. فَقَالَ (صلي الله عليه و آله): «وَمَا تَسْأَلُونَ؟» قَالُوا: تَدْعُو لَنَا هذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَتَقِفَ بَيْنَ يَدَيْکَ، فَقَالَ (صلي الله عليه و آله): «إِنَّ آللهَ عَلَى کُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ، فَإِنْ فَعَلَ آللهُ لَکُمْ ذلِکَ، أَتُؤْمِنُونَ وَتَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟» قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «فَإنِّي سَأُرِيکُمْ مَا تَطْلُبُونَ، وَإِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّکُمْ لاَتَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ، وَإِنَّ فِيکُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي آلْقَلِيبِ، وَمَنْ يُحَزِّبُ آلْأَحْزَابَ». ثُمَّ قَالَ (صلي الله عليه و آله): «يا أيَّتُهَا آلشَّجَرَةُ إِنْ کُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللهِ وَآلْيَوْمِ آلاْخِرِ، وَتَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ آللهِ، فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِکِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ آللهِ». فَوَ آلَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا، وَجَاءَتْ وَلَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ، وَقَصْفٌ کَقَصْفِ أَجْنِحَةِ آلطَّيْرِ؛ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله) مُرَفْرِفَةً، وَأَلْقَتْ بِغُصْنِهَا آلْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله)، وَبِبَعْضِ أَغْصَانِهَا عَلَى مَنْکِبِي، وَکُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ (صلي الله عليه و آله)، فَلَمَّا نَظَرَ آلْقَوْمُ إِلَى ذلِکَ قَالُوا ـ عُلُوًّا وَآسْتِکْبَاراً ـ: فَمُرْهَا فَلْيَأْتِکَ نِصْفُهَا وَيَبْقَى نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بِذلِکَ، فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا کَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَأَشَدِّهِ دَوِيّاً، فَکَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ آللهِ (صلي الله عليه و آله)، فَقَالُوا ـ کُفْراً وَعُتُوّاًـ: فَمُرْ هذَا آلنِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ کَمَا کَانَ، فَأَمَرَهُ (صلي الله عليه و آله) فَرَجَعَ؛ فقُلْتُ أَنَا: لا إِلهَ إِلاَّ آللهُ؛ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِکَ يَا رَسُولَ آللهِ، وَأَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ آلشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ آللهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِکَ، وَإِجْلالاً لِکَلِمَتِکَ. فَقَالَ آلْقَوْمُ کُلُّهُمْ: بَلْ سَاحِرٌ کَذَّابٌ، عَجِيبُ السِّحْرِ خفِيفٌ فِيهِ، وَهَلْ يُصَدِّقُکَ فِي أَمْرِکَ إِلاَّ مِثْلُ هذَا! (يَعْنُونَنِي).

من با آن حضرت (صلي الله عليه و آله) بودم؛ که سران قريش نزد او آمدند وگفتند: اى محمّد! تو ادعاى بزرگى کرده اى؛ ادعايى که هيچ يک از پدران و خاندانت نکردند. ما از تو معجزه اى مى خواهيم که اگر پاسخ مثبت داده و آن را پيش چشم ما انجام دهى، مى دانيم که تو پيامبر و فرستاده خدايى و اگر انجام ندهى، خواهيم دانست که ساحر دروغگويى هستى.
پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: خواسته شما چيست؟ گفتند: اين درخت را (اشاره به درختى کردند که در آن جا بود) براى ما صدا بزن، تا با تمام ريشه هايش کنده شود وپيش روى تو بايستد، پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمود: خداوند بر هر چيزى تواناست. آيا اگر خداوند اين کار را (به دست من) براى شما انجام دهد، ايمان مى آوريد وشهادت به حق خواهيد داد؟ عرض کردند: آرى، فرمود: من به زودى آنچه را که مى خواهيد به شما نشان مى دهم، ولى مى دانم که شما به خير و نيکى (و ايمان وتسليم در برابر حق) بازنمى گرديد، و نيز مى دانم که در ميان شما کسى است که درون چاه (در سرزمين بدر) افکنده مى شود (اشاره به جنازه هاى ابوجهل و عتبه و شيبه وامية بن خلف است که در ميدان بدر به چاه افکنده شدند) و نيز کسى است که احزاب را (براى جنگ با مسلمين) بسيج مى کند (اشاره به ابوسفيان است).
سپس فرمود: اى درخت! اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارى و مى دانى که من رسول خدا هستم با ريشه ها از زمين کنده شو و نزد من آى و به فرمان خدا پيش روى من بايست!
سوگند به خدايى که او را به حق مبعوث کرد (با چشم خود ديدم) درخت با ريشه هايش از زمين کنده شد و حرکت کرد، در حالى که (براثر سرعت حرکت) طنين شديدى داشت و صدايى همچون صداى بال پرندگان (در هنگام پرواز) از آن برمى خاست؛ تا در برابر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) قرار گرفت، در حالى که مانند پرندگان بال مى زد و بعضى از شاخه هاى بالاى آن، بر سر رسول خدا (صلي الله عليه و آله) سايه افکنده بود و بعضى ديگر بر دوش من، در حالى که در طرف راست پيامبر (صلي الله عليه و آله) ايستاده بودم.
هنگامى که آن قوم (لجوج) اين صحنه را مشاهده کردند، از روى برترى جويى و تکبّر گفتند: (اگر راست مى گويى) دستور ده (درخت به جاى خود برگردد و) نيمى از آن نزد تو آيد و نيم ديگر در جاى خود باقى بماند. (رسول خدا) به درخت امر فرمود که چنين کند، بلافاصله نيمى از آن درخت، با منظره اى شگفت آور و صدايى شديدتر به سوى آن حضرت حرکت کرد وآن قدر پيش آمد که نزديک بود به آن حضرت (صلي الله عليه و آله) بپيچد.
(بار ديگر) آن ها از روى کفر و سرکشى گفتند: دستور ده اين نصف بازگردد و به نصف ديگر ملحق شود و به صورت نخستين درآيد. پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) دستور داد و آن نصف به جاى نخستين بازگشت.
در اين هنگام من گفتم: لا اله الا الله؛ اى رسول خدا! من نخستين کسى هستم که به تو ايمان آورده ام و نخستين کسى هستم که اقرار مى کنم که آنچه آن درخت انجام داد به فرمان خدا و براى تصديق نبوّت تو و بزرگداشت سخن وبرنامه ات بود؛ ولى تمام آن گروه گفتند: او ساحرى دروغگوست، که سحر شگفت آور و ماهرانه اى دارد (سپس افزودند:) آيا تو را در اين کار کسى جز امثال اين ـ منظورشان من بودم ـ تصديق مى کند؟!

بخش بيست و سوم

وَإِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لا تَأْخُذُهُمْ فِي آللهِ لَوْمَةُ لائِمٍ، سِيمَاهُمْ سِيمَا آلصِّدِّيقِينَ، وَکَلامُهُمْ کَلامُ آلْأَبْرَارِ، عُمَّارُ آللَّيْلِ وَمَنَارُ آلنَّهَارِ. مُتَمَسِّکُونَ بِحَبْلِ آلْقُرْآنِ، يُحْيُونَ سُنَنَ آللهِ وَسُنَنَ رَسُولِهِ؛ لا يَسْتَکْبِرُونَ وَلايَعْلُونَ، وَلا يَغُلُّونَ وَلا يُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِي آلْجِنَانِ، وَأَجْسَادُهُمْ فِي آلْعَمَلِ.

من از کسانى هستم که در راه خدا از هيچ ملامتى هراس ندارند، از کسانى که سيمايشان سيماى صديقان و گفتارشان گفتار نيکان است. از کسانى که شب ها را با عبادت آباد مى کنند و (در طريق هدايت مردم) روشنى بخش روزهايند، از کسانى که دست به ريسمان قرآن زده و سنّت هاى خدا و رسولش را احيا مى کنند، تکبّر نمى ورزند و برترى جويى ندارند، خيانت نمى کنند و فساد به راه نمى اندازند، دل هايشان در بهشت و بدن هايشان در ميدان عمل است.