نامه‌های نهج‌البلاغه ۷۹ بخش دارد که از ۱۲ وصیت‌نامه، سفارش و بخش‌نامه و ۲ فرمان، یک دعا، یک پیمان‌نامه و ۶۳ نامه مکتوب تشکیل شده است. مخاطبان نامه ها عموما کارگزاران حکومتی، فرماندهان نظامی و ماموران مالیاتی بودند، بیشتر به مسائل حکومت‌داری و نحوه تعامل مسئولین حکومتی با مردم پرداخته شده است. با وجود اینکه این نامه‌ها از طرف حضرت علی علیه السلام به عنوان حاکم به حکمرانان و مسئولین حکومتی نوشته شده است.
نامه به امام حسن علیه السلام ، نامه‌ی فرمان مالک اشتر و نامه به عثمان بن حنیف از معروف‌ترین نامه‌های نهچ‌البلاغه هستند.

فهرست نامه‌های نهج البلاغه

      نامه 30 - به معاويه 3

      از نامه هاى امام (عليه السلام) است به معاويه از خدا در مورد آنچه در اختيار دارى بترس و در حقى که خداوند بر تو دارد نظر کن و به معرفت و شناسايى چيزى که در ندانستن آن معذور نيستى بازگرد، زيرا اطاعتِ (اوامر و نواهى الهى)، نشانه هاى واضح، راه هاى نورانى، جاده هاى روشن و آشکار و مستقيم، و سرانجامى خواستنى دارد که هوشمندان به آن مى رسند و فرومايگان و نابخردان از آن منحرف مى شوند. هرکس از آن روى برتابد از حق منحرف شده و در بيابان بدبختى و گمراهى سرگردان خواهد شد؛ خداوند نعمتش را از او مى گيرد و بلا و مجازاتش را بر او مى فرستد. زنهار! زنهار! مراقب خويشتن باش که خداوند سرنوشت نهايى تو را از اين راه که مى روى روشن ساخته و آنچه را که امور زندگانى تو به آن منتهى مى شود بيان کرده است (سرنوشتى شوم و عاقبتى مذموم دارى) چرا که تو به سوى عاقبتى زيان بار و منزلگاه کفر پيش مى روى، زيرا هواى نفست تو را به درون شر وارد ساخته و در پرتگاه گمراهى انداخته و در مهلکه ها داخل کرده و راه هاى نجات را بر تو دشوار ساخته است.

      نامه 33 - به قثم بن عباس کارگزار امام در مکه

      از نامه هاى امام (عليه السلام) است به قثم بن عباس، فرماندار و نماينده آن حضرت در شهر مکّه اما بعد (از حمد وثناى الهى)، مأمور اطلاعاتى من در شام برايم نوشته و مرا آگاه ساخته که گروهى از مردم شام به سوى موسم حج گسيل شده اند؛ گروهى کوردل، ناشنوا و نابينا! آن ها کسانى هستند که حق را با باطل مشتبه مى سازند و از مخلوق در مسير معصيت خالق اطاعت مى کنند و با دين فروشى دنيا را به دست مى آورند و آخرت را که در انتظار نيکان و پاکان است به دنيا مى فروشند، در حالى که هيچ کس جز انجام دهنده کار نيک به پاداش آن نمى رسد و کسى جز فاعل شر، کيفر آن را نمى بيند. حال که چنين است براى حفظ آنچه در دست دارى قيام کن، قيام شخصى دورانديش و محکم و نيرومند، قيام شخصى خيرخواه و عاقل که از زمامدار خويش پيروى مى کند و مطيعِ فرمان امام خويش است. (مراقب باش) از انجام عملى که ناگزير شوى در برابر آن عذرخواهى کنى بپرهيز و هرگز به هنگام اقبال نعمت مغرور و سرمست مباش و نه در شدايد و مشکلات سست و ترسو. والسلام.

      نامه 34 - به محمد بن ابي بکر(در سال 38 هجري) هنگامي که از دلتنگي او. .

      از نامه هاى امام (عليه السلام) است به محمد بن ابى بکر هنگامى که به سبب عزلش از فرماندارى مصر و قرار دادن مالک اشتر به جاى او ناراحت شده بود، هرچند سرانجام اشتر در بين راه پيش از رسيدن به حکومت مصر (براثر سم معاويه) ديده از جهان فرو بست اما بعد (از حمد و ثناى الهى)، به من خبر رسيده که از فرستادن «اشتر» به سوى منطقه اى که تحت ولايت توست ناراحت شده اى؛ ولى (بدان که) من اين کار را نه به اين علت انجام دادم که تو در تلاش و کوشش خود کندى کرده اى و نه براى اين که جديت بيشترى به خرج دهى (بلکه اين کار مصالح ديگرى داشته است) و اگر من آنچه را که در اختيار تو قرار داده بودم مى گرفتم تو را والى و حاکم جاى ديگرى قرار مى دادم که (نگهدارى و) هزينه آن براى تو آسان تر و حکومت آن برايت مطلوب تر و جالب تر باشد. آن مردى که من او را والى مصر کرده بودم مردى بود که درباره ما خيرخواه و در برابر دشمنان ما سرسخت و انتقام گير بود، خدايش رحمت کند عمر خود را به پايان برد و مرگ را ملاقات کرد در حالى که ما از او راضى و خشنود بوديم. خداوند نيز نعمت رضايت و بهشت خويش را به او ببخشد و پاداشش را مضاعف کند. (اما اکنون که مالک به شهادت رسيده و تو را از همه بهتر براى اين منصب مى شناسم محکم در جايگاه خود بايست و) براى پيکار با دشمنت بيرون آى و با بصيرت و فهم خود (در مبارزه با او) حرکت کن و براى جنگ با کسى که مى خواهد با تو بجنگد دامن همت به کمر زن (و شجاعانه با او بجنگ) و همه را به سوى راه پروردگارت دعوت کن و از او بسيار يارى طلب که مشکلات تو را حل خواهد کرد و در شدايدى که بر تو نازل مى شود يارى ات خواهد نمود، ان شاء الله.

      نامه 35 - به عبدالله بن عباس، پس از کشته شدن محمد بن ابي بکر در مصر

      از نامه هاى امام (عليه السلام) است که بعد از شهادت محمد بن ابى بکر به عبدالله بن عباس نگاشت اما بعد (از ثنا و حمد الهى)، مصر (با نهايت تأسف) به دست دشمن افتاد و محمد بن ابى بکر که رحمت خدا بر او باد به شهادت رسيد ما اين مصيبت را به حساب خداوند مى گذاريم و اجر آن را از او مسئلت داريم. او فرزندى خيرخواه و کارگزارى تلاشگر و کوشا و شمشيرى برنده و قاطع و ستونى حافظ و مدافع بود. من مردم را به ملحق شدن به او و کمک کردنش قبل از اين حادثه (بارها) امر کردم و تشويق و تحريص نمودم و در آشکار و پنهان و از آغاز تا پايان آن ها را براى حرکت به سوى او (به سوى سرزمين مصر) فراخواندم ولى (با نهايت تأسف) گروهى با کراهت آمدند و گروه ديگرى به دروغ به بيمارى و بهانه هاى ديگر متوسل شدند و جمع ديگرى آشکارا از قيام براى جهاد سر باززدند و دست از يارى اش کشيدند. از خدا تقاضا مى کنم که براى نجات من از ميان اين گونه افراد به زودى گشايشى قرار دهد (و مرا از آن ها برهاند). به خدا سوگند! اگر علاقه من به شهادت به هنگام پيکار با دشمن نبود و خود را براى مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست داشتم حتى يک روز با اين مردم روبرو نشوم و هرگز آن ها را ملاقات نکنم.

      نامه 43 - به مصقلة بن هبيره شيباني، کارگزار امام

      از نامه هاى امام (عليه السلام) است به مصقلة بن هبيره شيبانى، فرماندار اردشيرخُرّه (بخش مهمى از فارس) گزارشى از تو به من رسيده است که اگر درست باشد و اين کار را انجام داده باشى، پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصيان کرده اى. به من گزارش داده اند، تو غنايم مسلمانان را که با نيزه ها واسب هايشان (در جنگ با دشمن) به دست آمده و خون هايشان در اين راه ريخته شده در ميان گروهى از باديه نشينان قبيله ات که تو را به رياست خود برگزيده اند تقسيم مى کنى. سوگند به کسى که دانه را (در زير خاک) شکافت و روح انسانى را آفريد، اگر گزارشى که به من رسيده درست باشد، تو در نزد من منزلت پستى خواهى داشت و ارزش و مقدارت در پيشگاه من سبک خواهد شد، بنابراين حق پروردگارت را سبک مشمار و دنيايت را با نابودى دينت سامان مده که اگر چنين کنى از زيان کارترين افراد خواهى بود. آگاه باش! حق مسلمانانى که نزد تو هستند با آن هايى که نزد من اند در تقسيم بيت المال يکسان است و ورود همگى به آن و خروجشان از آن بايد با نظر من باشد.

      نامه 44 - به زياد بن ابيه(در سال 39 هجري) هنگامي که امام با خبر شد که

      از نامه هاى امام (عليه السلام) است به زياد بن ابيه هنگامى که به آن حضرت گزارش رسيد معاويه مى خواهد با ملحق ساختن زياد به فرزندان ابوسفيان، وى را بفريبد اطّلاع يافتم که معاويه نامه اى براى تو نوشته تا عقلت را بفريبد (و گمراه سازد) و عزم و تصميمت را (در استقامت بر وظيفه اى که بر عهده گرفته اى) سست کند ودرهم بشکند. از او بر حذر باش که او به يقين شيطان است! او از پيش رو وپشت سر واز راست و چپ انسان مى آيد تا او را در حال غفلت تسليم خود سازد و درک و شعورش را غافلگيرانه بدزدد. (آرى) در زمان عمر بن خطاب، ابوسفيان سخنى بدون انديشه از پيش خود و با تحريکى از تحريکات شيطان گفت (ولى اين سخن کاملا بى پايه بود) که نه با آن، نسب ثابت مى شود و نه استحقاق ميراث را همراه دارد و کسى که به چنين سخن واهى و بى اساس تمسک جويد همچون بيگانه اى است که در جمع مردم وارد شود و بخواهد از آبشخورگاه آن ها آب بنوشد که همه او را کنار مى زنند و همانند ظرفى است که در کنار مرکب مى آويزند، که به هنگام راه رفتن پيوسته تکان مى خورد وبه اين طرف و آن طرف مى رود. هنگامى که زياد اين نامه را مطالعه کرد گفت: به پروردگار کعبه سوگند! که امام (عليه السلام) با اين نامه اش به آنچه من در دل داشتم (که از نطفه ابوسفيان نيستم) گواهى داد. و اين مطلب همچنان در دل او بود تا زمانى که معاويه (بعد از شهادت اميرمؤمنان (عليه السلام) بى اندازه زياد را وسوسه کرد تا سخن او در وى مؤثّر افتاد و) او را به خود ملحق ساخت. مرحوم سيّد رضى به تفسير چند لغت از لغات پيچيده ذيل اين نامه پرداخته، مى گويد: «واغل» (از ريشه وَغْل بر وزن عقل) به معناى کسى است که براى نوشيدن آب از آبشخور ديگران، هجوم مى آورد در حالى که از آنان نيست و پيوسته آن ها وى را عقب مى رانند ومنع مى کنند؛ و«النَّوْطُ الْمُذَبْذَبِ» ظرف يا قدح يا مانند آن است که در کنار مرکب مى آويزند و دائمآ از اين طرف و آن طرف مى افتد و هرگاه مرکب پشتش را حرکت دهد يا براى راه رفتن عجله کند، مى لرزد (اشاره به اين که اين گونه الحاق نسب هاى مشکوک هرگز پايدار نيست و پيوسته متزلزل است).